نوشته‌ها

نادر ابراهیمی می‌گوید: «چطور می‌نویسم»

مجله «ادبیات داستانی» در تابستان ۱۳۷۶ با مرحوم نادر ابراهمی مصاحبه می‌کند. در بخشی از این مصاحبه اینچنین آمده است:

من اگر چندین و چند کار را با هم، توأم، همزمان انجام ندهم، اصلا قادر نیستم کاری انجام بدهم. دو ساعت که به داستان می‌پردازم، داغان می‌شوم؛ مغزم از کار می‌افتد. نبوغ یا استعداد ذاتی نویسندگی ندارم – ابداً ابداً. با جان کندن و مشقت می‌نویسم. این است که بعد از دو ساعت، وا می‌مانم و بلافاصله خط عوض می‌کنم. ده صفحه یا بیشتر می‌خوانم و یادداشت‌برداری می‌کنم. بعد می‌روم دنبال کارهای تحقیقاتی‌ام را در یکی از زمینه‌ها می‌گیرم – مثلا در زمینۀ جغرافیای تاریخی ایران یا مواد معدنی ایران یا … یا یکی از این ده رشته، یکی دو ساعت کلنجار می‌روم، چند ورقی می‌نویسم یا چرک‌نویس می‌کنم. وقتی مغز کوچکم از کار افتاد، می‌روم سر وقت خطاطی. برای رفع خستگی، کمی خط می‌نویسم. به نشاط می‌آیم. اگر تمایل به ادامۀ داستان‌نویسی در من پدید آمده باشد، باز چند سطری می‌نویسم. بعد می‌روم سراغ حرفۀ محبوبم ادبیات کودکان و مسائل کودکان. یادداشتهایم را تنظیم می‌کنم یا چیزهایی می‌افزایم، فکرهای تازه می‌کنم و زمانی که دیدم دیگر نمی‌توانم در این راستا فکر کنم – خوب و بدش را نمی گویم، نفس فکر کردن را می‌گویم – آن وقت می‌روم سر وقت کارهای سینمایی: فیلمنامه‌نویسی، مقالات و کتاب‌هایی در باب سینما … و به همین ترتیب، حرکت می‌کنم.

این شیوۀ کار کردن، در حد توانایی ناچیز من است و تجربه من ثابت کرده که تنها به این شکل، قادر به کار هستم، و بر این اعتقادم که این روش کار، على الأصول، درست است، برای اکثر مردمی که مثل من هستند، و نه حامل نبوغ ذاتی مادرزاد. منبع

ما که اکثرا نبوغ ذاتی نداریم؛ می‌دانید که درصد خیلی کمی از جمعیت، نابغه هستند. پس بهتر است برای رسیدن به موفقیت -در هر زمینه‌ای مخصوصا نویسندگی- بی‌وقفه تلاش کنیم و هنگامی که از کاری خسته شدیم، به اتلاف وقت به بهانه استراحت نگذرانیم، به کار دیگری مشغول شویم، چه خوب می‌شد اگر استراحت‌هایمان هم هدفمند بود. یک‌بار دیگر حرف زنده‌یاد ابراهیمی را بخوانید، ببینید به همین نتیجه می‌رسید یا نه؟
در این راستا یادداشت‌نویسی روزانه و ممارست بر آن از طرفی یک دستور العمل است که نباید از کنار آن به راحتی گذشت؛ نباید دیگر به این فکر کرد که موضوع ندارم بنویسم و پس به سمت کیبورد نمی‌روم، یا الان شوق ندارم، الان انگیزه ندارم، الان یادداشت از درونم نجوشیده است؛ بلکه من یک تکلیف دارم و نسبت به آن هم متعصب هستم و باید روزانه یادداشت بنویسم؛ هر چه شد بنویسم؛ حال یا حد زمانی دارد، مثلا روزانه نیم‌ساعت یا تعداد واژه‌هایی را برای هر روز مشخص می‌کنم. این بعد از قضیه کاملا مجزای از تاثیرگذاری در قالب یادداشت است.

از طرف دیگر هم که به مسئله نگاه شود، بهترین مأمن برای تامل و تفکر، نوشتن است؛ وقتی می‌نویسید ناخودآگاه تمام توجه و حواس شما به موضوع مورد نظر است. کمتر کسی می تواند هنگام نوشتن به چیزی غیر از آنچه می نویسد فکر کند. بر همین اساس می توان «نوشتن» را ابزاری فوق العاده برای تمرکز حواس به حساب آورد.

و از این بالاتر اینکه اساسا قلم، زبان عقل و معرفت و احساس انسان ها است؛ بیان کننده اندیشه و شخصیت صاحب است. قلم، اگر نگوییم اول، زبان دوم انسان می‌باشد. و شاید بتوان این ادعا را کرد که هرگونه رشد و پیشرفت، پیروزی و معرفت و شناخت، ریشه در قلم دارد. بیهوده در قرآن کریم به چیز سوگند خورده نمی‌شود. تجربه و علوم و دانش و اندیشه با نوشتن ماندگار می شوند و آیندگان از این مسیر به ما دسترسی خواهند داشت.

هر کس می تواند دست به کیبورد شود و با فشار دادن کلید‌های آن هر آنچه را از مخیله می‌گذرد، بنگارد؛ «نوشتن» تخریب می‌کند، می‌سازد، تقویت می‌کند، حقایق را روشن می‌کند، و قوت پنهان کردن دارد و می‌کند. و در نهایت قلم و نوشتن، معجزه‌ای است از هبه شده از سمت پروردگار عالم بر تمام بشریت؛ نیکو نیست که از این معجزه برای ماندگاری بهره نبریم.

امّا هر آنچه که نوشته شود مگر ماندگار می‌شود؟ پس لازم است که در این وادی پای‌بگذاریم و در این مسیر سلوک کنیم تا به حدی برسیم که قلم ماندگار داشته باشیم؛ و این جز از مسیر یادداشت روزانه میّسر نمی‌شود.