نوشته‌ها

انتقاد و نقض غرض

مدت اندکی است که به فتوت به چشم یک ماموریت نگاه میکنم و ضعف هایی که بسیار به چشمم بزرگ آمده از تناسب هدف و طرفیت انتقاد کردم و به نحوه ی کار تیمی اشکال وارد کردم

برایم شفافیت دغدغه بود و نحوه ی اطلاع رسانی ها را ضعیف می دانستم

به تصمیمات عده ای از رفقا نقد جدی داشتم و از بی عملی فتوت نسبت به وقایع روز خسته شده بودم

همه و همه ی اینها برایم گران تمام شده بود  چون خودم را  داخل در ماموریتی میدیم که پیشرفتش را کند و گاها حتی امید به رسیدن به هدف را در آن نمیدیدم

اما…

هدف را درست می‌دانم، دغدغه و تلاش دوستانی که مسولیتی را به عهده گرفتند می‌بینم، راه حلی جایگزین برایش سراغ ندارم و فعالیت های دیگر را برای تمدن سازی سطحی میبینم

در طول این سال‌ها تجربیات زیادی در زمینه همکاری با مراکز به اصطلاح انقلابی داشته ام و برنامه های فرهنگی شان را چیزی جز بیلان کاری دادن و شو اف های بروکراتیک نیافتم

تجربه ی جلسات تهران و قم سازمان تبلیغات هم بر این باورم بیش از پیش افزود که منطق فتوت منطقی متفاوت هست و نقطه ی درستی را نشانه گرفته

اینجاست که سوالات و ابهاماتی بزرگ جلوی روی من قرار گرفته؟

انتقاداتی که مدام بگوش می رسد در زمینه رشد و تعالی است یا مانعی برای پویایی؟

برایم قابل درک نیست

گاهی به اهداف موسسه نقد وارد می‌شود گاهی به افراد مسئول

اگر به هدف نقد هست باید جایگزین ارائه شود و اگر به افراد نقد هست بسم الله

راه برای کمک باز هست

اینکه اردوی تهران عده ای را دلسرد می‌کند از راه فتوت قابل درک نیست؟ و از آن بد تر اینکه حتی حاضر به بیان دغدغه خود هم نیستند

انتقاد یعنی پیدا کردن مشکل و فکر کردن به آن و آوردن راه جایگزین در غیر اینصورت فقط غر زدن است ولا غیر

فتوت و چالش از هدفت بگو

حدود یک سال و نیم است که با فتوت آشنا شدم همانطور که در جمع های مختلف گفته ام با قصد قبلی مبتنی بر اهداف فتوت پا به این موسسه نگذاشتم و کلاس حلقه ی کلامی صرفا برایم کلاس مفید و قابل استفاده بود تا اردوی مشهد تازه از اردوی مشهد و گعده های شبانه ای که در نهایت زمینه ی تشکیل گعده ی فتوتیان شد پی به ماموریت حلقه و اهداف آن بردم و زمینه تردید هایی شد که حاصل از تغییر نگرش من به فتوت و برنامه هایش بود

یکی از چیزهایی که در آنجا برای من جالب بود سردرگمی دوستان و همینطور نگاه های متفاوت و حتی اهداف متفاوت نسبت به اهداف  موسسه بود

آنجا بود که برایم هرچه بیشتر ضرورت ادامه یافتن گعده های مشهد نمایان شد حرکتی که گرچه با خواست تعداد زیادی از دوستان ادامه پیدا کرد ولی رفته رفته مثل بقیه کارهای ما کم فروغ و کم رونق شد تا جایی که باتوجه به محدود شدن و تکراری شدن افراد به نقض غرض انجامیده

حال آنکه سوالی بزرگ ذهن من را درگیر کرده؟

واقعا هدف جمع سی نفره ی ما از بودن در حلقه چیست؟

حتی جلوتر از آن آیا واقعا ما یک جمع سی نفره هستیم؟

و حتی آیا واقعا به معنی کلمه “جمع” هستیم؟

اینجاست که بهانه ای برای نیامدن نیست

دلهایی منتظر برای همدل شدن و گوش‌هایی منتظر برای شنیدن دغدغهایمان هست

قدر این فرصت ها را بدانیم