چرا الگوی «چرخه»

مبتنی بر «نظریه پیشرفت فرهنگی»، چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی پیشنهاد شده است. این چرخه مشتمل بر ۱۱ عنصر است که این عناصر قطعات ساخت اجتماعی است و هنگامی که این عناصر دست به دست هم دهند یک «چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی» پدید خواهد آمد و هنگامی که این چرخه یک‌دور بچرخد، در دور دوم در مرتبه قبل نیست، بلکه یک ارتقا می‌خورد؛ مانند فنر. و شاید بهتر این باشد که از الگو مفهومی «متّه» استفاده شود؛ چرا که این چرخه‌ی پیشرفت است و قرار است بدرد و جلو برود.

مبحثی که در این یادداشت قصد پرداختن به آن شده است؛ استفاده از «الگوی چرخه» است؛ اینکه اساسا چرا میان عناصر، یک رابطه‌ی چرخه‌ای برقرار می‌شود؟

یکی از نکاتی که نیاز از به آن توجه کرد این است که ما قرار است «پیشرفت فرهنگی» رقم بزنیم، نه صرفا به یک پویش فرهنگی بپردازیم؛ چنانچه که وضعیت کنونی «فرهنگ» تنها یک پویش است؛ نه پیشرفت.
در نظریه پیشرفت با تاکید گفته شده است باید تحقق پیشرفت توسط «اراده‌ی ملی» باشد؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید و یا حتی بالا‌تر این را بگوییم که اساسا «جانمایه» و «روح» پیشرفت، اراده‌ی ملی است.

تحقق اراده‌ی ملی در پیشرفت فرهنگی، به این رابطه‌ی چرخه‌ای در میان عناصر یازده‌گانه‌ای است که معرفی می‌شود. به عبارت دیگر اگر قرار است در عرصه‌ی فرهنگ «اراده‌ی ملی» رقم بخورد، در این چرخه‌ی یازده عنصره، که نام آن را چرخه‌ی پیشرفت فرهنگ می‌گذاریم محقق می‌شود.
وقتی از الگوی مفهومی چرخه استفاده می‌شود، یعنی شروع این چرخه مشخص است و همچنین پایان آن هم مشخص است؛ به عبارت دیگر نقطه‌ی شروع نقطه‌ی پایانی می‌شود و برای دور دوم همان نقطه یک ارتقا می‌خورد و شروع می‌شود؛ و همچنین در این الگوی چرخه این ادعا وجود دارد که برای تحقق هر یک از عناصر مفرّی از عنصر قبلی نیست، و به عبارتی بهتر هر عنصر از این چرخه، وابستگی شدیدی به عنصر قبلی خود دارد.
با دقت در عناصر این چرخه‌، شاید بتوان به این نتیجه رسید که بهترین الگو مفهومی برای تصور مناسبات این عناصر، همین الگوی چرخه است؛ البته با همان نکته افزوده‌ای که چون قرار است روح پیشرفت در این الگو مطرح باشد،‌ با یک ارتقا همین الگو چرخه را به «متّه» ویرایش بزنیم.

امّا توجه و دقت در عناصر:
تا هنگامی که عنصر «هدایت رهبری» نباشد، اساسا عنصر «عاقله فرهنگی» کاری نمی‌تواند بکند و این عنصر عاقله برای هدایت‌های رهبری شکل می‌گیرد و همچنین اگر این عنصر بعد از هدایت‌های رهبری نباشد، امکان به صحنه رسیدن هدایت‌‌های رهبری وجود ندارد؛ کما اینکه می‌بینیم اینگونه هم هست.
وهمچنین عنصر «ایده‌ی فرهنگی مادر» اگر ولیده‌ی عاقله‌ی فرهنگ نباشد، اساسا ایده‌ی فرهنگی مادر نیست و در تعریف این ایده آمده است که باید ولیده‌ی عاقله باشد، هر چند این عاقله از هدایت‌های رهبری استفاده می‌کند؛ و لذا اینجا می‌توان گفت اگر خود رهبری دست به تولید ایده‌ی فرهنگی مادر بزند، این ایده نخواهد گرفت و ایده‌ی فرهنگی مادر نخواهد شد و به طبع آن این ایده ممکن نیست «گفتمان پایه» که عنصر بعدی است، بشود؛ کما اینکه خود «گفتمان پایه» امکان ندارد بدون ایده‌ی فرهنگی مادر محقق شود؛ به خصوص با تعریفی که از گفتمان داریم؛ مطالبه‌ی همگانی و ملی که به صحنه‌ی عمل کشیده می‌شود.
و برای طراحی‌های راهبردی ناچار از داشتن یک «گفتمان پایه» هستیم؛ و اساس تا هنگامی که گفتمان پایه نداشته باشیم «طراحی‌های راهبردی» و یا «الگوی پیشرفت فرهنگی» نخواهیم داشت؛ چرا که طراحی یک پدیده‌ی اجتماعی است و اگر جامعه خود طراحی را انجام ندهد، پای آن نمی‌ایستد.

برای اینکه اطاله‌ی سخن نشود، از بررسی رابطه دیگر عناصر چشم پوشی می‌شود و دوباره این ادعا مطرح می‌شود که اساسا در چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، تقدم و تاخر این عناصر مهم و ضروری است و نمی‌شود از روی چند عنصر پرید و برای اینکه هر عنصر کار کرد درست خود را داشته باشد و یا حتی برای اینکه واقعا محقق شود، نیاز به عناصر ماقبل خود دارد و همین مناط است که ما را به استفاده‌ی از الگو مفهومی «چرخه‌» در چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی وادار کرده است. و حتی برای آنکه دور دوم از چرخه هم شروع شود، و به عبارت دیگر برای اینکه هدایت‌های رهبری ارتقا بخورد، نیازمند به عنصر یازدهم؛ «روایت پیشرفت» هستیم؛ باید این روایت به رهبری برسد تا بتواند در دور جدید هدایت‌ داشته باشند و معمولا به خاطر عدم تحقق این چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی، هر ایده و سخنی که رهبری بیان فرموده‌اند در همان نقطه اول باقی مانده است و دوباره توسط ایشان ویرایش و ارتقا نخورده است.

بنابراین در نهایت می‌توان گفت که استفاده‌ی از الگوی مفهومی «چرخه»، در ایده‌ی «چرخه‌ی پیشرفت فرهنگی» به عنوان یک روش حل مسئله، به خاطر مناطی بود که در رابطه‌ی میان عناصر این چرخه مدنظر قرار گرفته است و به خاطر اهمیت ترتّبی که میان این عناصر وجود دارد؛ باید از الگوی «چرخه» استفاده شود و البته با یک ارتقا هم می‌توان الگو مفهومی «متّه» را نیز به کار بود.

 

 

 

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها