آزاداندیشی اسلامی
فلسفه را به شناخت آزادانه هستی تفسیر می کنند. فلاسفه معتقدند آزادانه درمورد هستی و وجود می اندیشند. اما خیلی جالب است که فلسفه در دنیای فکری غرب مادی و در جهان اسلام، دو سیر کاملا متفاوت و مجزایی را پیموده اند؛ به گونه ای که در حال حاضر نه تنها از جهت نتایجی که به آن رسیده اند، بلکه از جهت مبادی نیز، کاملا متمایز و متفاوت هستند.
فلسفه غربی کاملا مادی شده و هر آنچه فراتر از ماده باشد را، منکر می شود؛ اما فلسفه اسلامی آنقدر رنگ و بوی اسلامی گرفته است، که در آخرین مرحله از مراحل کتاب های آموزشی فلسفه اسلامی که بدایة الحکمة و نهایة الحکمة می باشد، به صورت مفصل درمورد اثبات خداوند متعال و اثبات صفات او و … بحث می شود.
سؤال اصلی این نوشته این است که آیا آزاداندیشی نیز، همینگونه است؟ آیا آزاداندیشی ای که اُمانیسم مطرح می کند و در آن می دمد، با آزاداندیشی ای که نگاه اسلامی سفره آنرا پهن می کند، متفاوت است؟
ظاهر مسئله آزاداندیشی، آزادانه اندیشدن و یافتن حق و حقیقت یا همان حق پویی است؛ همانگونه که فلسفه تفکر آزادانه درمورد هستی بود؛ ولی اینکه این مسأله با چه هدفی طرح می شود، در اینکه به چه سمت و سویی برود، کاملا مؤثر است؛
آیا اینگونه است؟
آیا این تقریر از فلسفه اسلامی و فلسفه غربی صحیح است؟
آیا فیلسوف اسلامی ممکن است به نفی خدا برسد؟
آیا آزاداندیشی ممکن است به خلاف دستورات اسلامی برسد؟
آیا آزادندیشی راهی است برای انتقال فرامین اسلام؟