آزاداندیشی منفعلانه یا فعالانه؟
وقتی درمورد آزاداندیشی صحبت می کنیم، در بدو امر برداشت هایی از آزاداندیشی به نظر می رسد، که وقتی با دقت درمورد آزاداندیشی تفکر می کنیم، بسیاری از آن برداشت های اولیه متفاوت می شود.
از جمله برداشت هایی که در بدو امر از آزاداندیشی داریم، اینست که آزاداندیشی برخورد فعالانه با مسائل پیرامون است. به این معنا که وقتی آزادانه می اندیشیم، بدون محدود کردن و مقید کردن خود به هر قیدی، درمورد مسائل مختلف تفکر می کنیم. یعنی به جای اینکه خود را محدود و مقید کنیم، آزاد از هر قیدی می اندیشیم.
اما نکته ای که باید به آن توجه داشته باشیم، اینست که برای فهم دقیق آزاداندیشی، باید 2 عنوان را به خوبی بفهمیم؛ یکی «آزادی» و دیگری «اندیشه» ؛ در این یادداشت می خواهیم این نکته را متذکر شویم که اندیشه حیث منفعلانه دارد. به این معنا که وقتی می خواهیم واقعیت را بفهمیم، باید کاملا نسبت به خارج و واقع منفعل باشیم و هرآنچه هست را، همانگونه که هست، ببینیم و بفهمیم.
پس آزاداندیشی مقید شد! برای اینکه مشغول آزاداندیشی شویم، نمی توانیم تخیل یا توهم کنیم، یا اینکه حدس بزنیم و … .
اما درواقع همچنان هویت فعالانه آزاداندیشی واقعی به نظر می رسد؛ به عبارتی دیگر، اگر آزاداندیشی مواجهه منفعلانه با واقع است، پس مطرح کردن ایده هایی درمواجهه با موضوعات مختلف که شبیه به تخیل است، آزاداندیشی نامیده می شود، یا خیر؟
آزاداندیشی و به عبارت دیگر، تفکر کردن، چه میزان فعالانه است و چه میزان منفعلانه؟