أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها فلیس لانفسکم ثمن الا الجنه، فلا تبیعوها بغیر ها
بسم الله الرحمن الرحیم
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_79
#جلسه_361
#قالب ؟
أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها فلیس لانفسکم ثمن الا الجنه، فلا تبیعوها بغیر ها
این روایت شریف که ظاهرا از بیش از یک امام معصوم (ع) نقل شده است در فرمایشات مقام عظمای ولایت مستندی برای اشاره به بحث کرامت انسان قرار گرفته است . ایشان از این روایت چنین استفاده میکنند که معامله ای در کار است، لماظه ( آب بینی یا دهان حیوان ) ای دریافت میشود و بازای آن نفس انسان پرداخت میشود. که در اینجا منظور از لماظه دنیا و احتمالا متاع دنیایی است. ( در آیات شریفه نیز متاع دنیا را متاع فریب بیان کرده است )
این روایت شریفه می فرماید آیا آزادی ( یا آزاده ای ) نیست که این دنیا را برای اهلش رها کند و نفسش را در برابر تنها چیزی که ارزش معامله دارد یعنی جنت معامله کند؟ که این اشاره دارد به میزان ارزشمندی نفس انسانی که با هر چیزی قابل معامله نیست. از طرفی – همان گونه که محمل اصلی استفاده ی این روایت توسط مقام عظمای ولایت بحث آزادی است – این روایت شریف کرامت و ارزشمندی انسان را گره میزند به بحث آزادی که این مساله دلالت های خاص خودش را در بسط مساله ی کرامت انسان نیز می تواند داشته باشد.
حال از این رهگذر به سمت چند مساله میتوان رهیافتی حاصل کرد:
در مجاری ای که بحث کرامت انسانی را مطرح میکنیم ( مثلا تعاملات انسانی مان ) مسائل مربوط به کرامت یک زاویه ی جدیدی پیدا میکنند و آن هم چیزی شبیه همین مساله ی معامله است. در واقع از جهتی کرامت را با معنای «ارزشمندی» مساوق دانسته ایم و از همین جهت به مقوله ی معامله سرک کشیده ایم، که مبتنی بر آن می توان به بحث «لزوم تناسب ارزش ثمن و مثمن» پرداخت.
این زاویه ی جدید مثلا می تواند چنین تبلوراتی داشته باشد : در رفتار خودم با این انسان، نفس گرانبهای انسانی او را هم سنگ با چه چیزی پنداشته ام و در حال معامله ی آن با چه چیزی هستم؟ مثلا آیا برای تشفی خاطر خویش، ممکن است نفس او را پایمال کنم؟ یعنی آیا نفس او را با آسودگی خاطر خویش میتوانم معامله کنم؟
یا مثلا در مقام تصمیم گیری برای یک جمع، آیا میتوانیم نظر یک شخص را ندید بگیریم؟ مثلا آیا می شود نفس یک انسان را با تامین رضایت اکثریت معامله کرد؟
و یا مثلا در مواقفی که با انسانی مواجه هستیم که او خود برای نفس خویش عملا ارزش چندانی قائل نیست و آن را با دنیا معامله میکند، چه باید کرد؟ و تبلور این زاویه چگونه خواهد بود؟
یا مثلا در مواقفی که انسانی در حال ندید گرفتن ارزشمندی ما یا دیگران است؟ ( تعارض ارزشمندی چند انسان ) در اینجا پیامد این نگاه ها چگونه میشود؟