نسبت کار و هنر در زندگی دینی
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#ایمان_نیک_گفتار
#جلسه_366
#یادداشت_38
🔰نسبت کار و هنر در زندگی دینی
🔺استاد مطهری در رابطه با نوع مواجه ی انسان با کار می فرمایند:
“انسان باید كاری كند كه به كار، تنها از نظر منافعش علاقه مند نباشد، از جنبه ایجاد شاهكار علاقه مند باشد.”
🔺این جملات من را به یاد مباحثات غرب شناسی مان انداخت. جناب استاد طاهرزاده در مورد مقوله ی کار و و پیشه و نسبت آن با هنر مطالب جالبی به میان آورده اند. نوشته ی زیر بهره ای از مباحث ایشان در این موضوع است که با کمی اضافه و تغییر در چینش مطالب تقدیم می گردد (جملات داخل گیومه متعلق به ایشان است):
یکی از رهاوردهای تمدن غربی برای بشر امروز سختی و تکلف در کار کردن است به همین دلیل آموزه ی اسلامی “کار بزرگ ترین تفریح است” برای انسان امروز بی معنی و حتی زننده است. همین امر موجب می شود که پدیده ی بازنشستگی در فرهنگ غربی معنا پیدا کند در حالی که در فرهنگ اسلامی باز نشستگی معنا ندارد .
اما به راستی چرا اینگونه است؟ چه می شود که کار کردن برای بشر امروز سخت تر از انسان گذشته می شود؟
ریشه این پدیده را باید در #تضاد_روحی بشر امروز با کار جستجو کرد. در نگاه اسلامی «کار و پيشه وسيلهي ظهور استعدادهايي است که روح و روان انسان در ارتباط با غيب به دست آورده است، حال اگر زندگي صنعتي زمينه چنين کاري را از بين برد، عملاً انسان را از حقيقت انداخته و امکان به فعليت آوردن استعدادهاي او را از بين برده است. در کار صنعتي امکان بروز استعدادهاي انساني و به فعليت آوردن آنها کشته شده است. وقتي تمام مقصد انسان توليد بيشتر از يک کالا شد و فراموش كرد براي انجام چه كاري در اين دنيا آمده است، اولين تضاد او، تضاد روح اوست با کارش، و اين معضل بسيار بزرگي در زندگي هر فرد خواهد شد، و چيز بسيار عجيبي است. شغل و پيشهاي که بايد راه ورود به عوالم بالا باشد، وسيله خُردشدن انسان در خود ميشود. زيرا در فرهنگ غربي، پيشه و كار انسان از روحش نشأت نميگيرد و كار روزانهاش از جانش بيگانه است. »
به همین دلیل «پيشهور گذشته با پيشهور امروز ماهيتاً متفاوت اند»، «مفهوم سنتي پيشه با مفهوم هنر يكي است»، در این نگاه هر پيشهاي چون از معنويت انسان نشأت می گيرد هنر است. هنرمندان گذشته همان پیشه وران هستند و اینطور نیست که کار و هنر از یکدیگر جدا باشد. اما امروزه هنرمندان قشری از جامعه هستند که هنرورزی را نه یک شغل و وظیفه بلکه وسیله ای برای ارضاء غریزه ی شهرت طلبی خود قرار می دهند. «هنرمند جديد ميخواهد خود را بنماياند، ولي در هنر قديم هنرمند ميخواهد آنچه را برجانش نگاشته شده، به عنوان يک تکليفِ روحاني، بروز دهد، تا استعدادش به فعليت برسد»« او براي ارتباط با غيبِ جانش، هنر را مينماياند و عشق خود به معاني را بروز ميدهد. كار او در واقع اجراي وظيفهاي زنده در كنار زندگي ساير انسانهاست و نه تافتهاي جدا بافته بر دوش انسانها»«وقتي نظام جامعه طوري تنظيم شده که هر کس بر اساس طبع و استعدادش به سوي شغل خود ميرود عملاً شغل و هنر جدا از يکديگر نخواهند بود. در بينش ديني، کيفيت ذاتي افراد است که نوع فعاليت آنها را تعيين ميکند، در حاليکه در بينش غربي چون افرادِ بريده از هر سنتي، صرفاً عدد به شمار ميآيند و ميتوان آنها را به جاي يکديگر قرار داد، ديگر به کيفيت توجه نميشود تا کار آنها بستر ظهور هنر گردد. در بينش غربي فعاليتها منحصراً ماشيني است و از هر حقيقت انساني خالي ميباشد و لذا براي انسان هيچ امکاني فراهم نميشود تا رازهايي بياموزد و به نمايش آورد. اينجاست که نميتوان شغلهاي ماشيني را به معني واقعي آن، شغل ناميد، زيرا اگر بپذيريم شغل و پيشه چيزي است که از خودِ انسان سرچشمه مي گيرد و به منزلهي تجلي يا گسترش طبيعت خاص اوست، حتماً بايد انسانها با شغل خود راه ورود به رازهاي درون را بيابند و بر بقيه بنمايانند و اين کار در عيني که شغل است، هنر است و توجه به جنبهي اعلاي وجود آدمي»