آزاداندیشی یا اندیشه‌ی آزاد؟!

یکی از مشکلاتی که در پیشبرد یک امر مهم در فضای اجتماعی ممکن است پیش بیاید فقر تئوریک نسبت به حقیقت آن امر است، آزاداندیشی یکی از مواردی است که پیشرفت اجتماعی به آن گره زده می شود، اما به دلیل ابهاماتی که در فهم از آن وجود دارد، عملاً هنگام اجرا با یک تیغ کند مواجه می شویم.

یکی از عواملی فهم ناقص از آزاداندیشی این است که آن را ترکیب آزادی و اندیشه می دانند و می گویند معنای آزادی که معلوم است یعنی عاملی بیرونی یا درونی اجبار بر انجام چیزی نکند، معنای اندیشه هم روشن است یعنی بر اساس قواعد منطقی فکر کردن و انضباطی که اندیشه را از اندیشه بودن خارج نکند باید اندیشید! حال معنای آزاداندیشی که تلفیق این دو مفهوم تلقی می شود، یعنی اگر اندیشه انسان تحت تأثیر جبر بیرونی یا درونی نباشد، آزاداندیشی رخ داده است. جبر بیرونی مثل فرهنگ اجتماعی متعصب و مقلد و جبر درونی مثل داشتن شخصیتی متعصب یا مقلد!

وقتی که آزاداندیشی اینطور نگاه می شود، اولاً یک سطحی از اندیشه هست که به هیچ وقت قابل اجبار نیست، و فرد ولو اینکه مجبور شود خلاف آن را به زبان بیاود، نمی توان که کاری کرد که خلاف آن را در اندیشه خود نداشته باشد. لذا انگار ما با یک پدیده ای مواجه هستیم که همه انسان ها آن را در هر شرایطی دارند و معلوم نیست که این پدیده چقدر می تواند مهم و تعیین کننده باشد که بخواهیم پیشرفت اجتماعی را به آن گره بزنیم و بگوییم باید ترویج شود! اصلا نیاز به ترویج ندارد همه آن را دارند.

ثانیاً به نظر می رسد که این دو مفهوم یکی در نسبت با مسیر رسیدن به حق است و دیگری در نسبت با خود حق؛ اندیشه آزاد داشتن هموار کننده مسیر رسیده به حق است، لذا اگر اندیشه آزاد داشته باشیم موانع رسیدن به حق را کم کرده ایم و بهتر می توان به حق رسیدن، اندیشه آزاد هموار کننده طریق رسیدن به حق است.

اما آزاداندیشی در نسبت با خود حق است نه هموار کردن مسیر رسیدن به حق، آزاداندیشی ملکه ای نفسانی انسانی است که در صورت حصول انسان حق پذیر و حق گرا می شود، لذا اگر آزاداندیش باشیم دنبال حقیم نه اینکه موانع رسیدن به حقمان کم شده است، در اینجا عزم و اراده زدن به جاده و رسیدن به حق وجود دارد، نه اینکه صرفاً موانعی که جاده را سنگلاخ یا مسدود می کرد از سر راه برداشته شده باشد.

ممکن است فرد یا جامعه متعصب و مقلد نباشد ولی شخصیتی حق پذیر و حق گرا نداشته باشد. با وجود اینکه راه هموار است ولی نمی زند به دل جاده یا اگر می زند خیلی کند است!

مسیر رسیدن را هموار کردن با اهل طی کردن مسیر بودن دوتاست.

 

نهایت توصیه اندیشه آزاد برداشتن سنگ از سر راه است! در حالیکه شما می خواهید در آزاداندیشی فریاد بزنید که راه بیفتید.

همه ادعای آزاد بودن اندیشه خود را دارند و اگر آزاداندیشی را اینطور معنا کنیم قابلیت ترویج و سنجش و عملیات تعریف کردن آن بسیار پایین می آید.  با نگاه «اندیشه آزاد» کرسی آزاداندیشی تعریف کنیم یعنی چه کار کنیم؟ اتفاقاً همه طرفین مدعی در فضای اجتماعی ادعا دارند که آزاداندیش هستند و طرف مقابل را به تعصب و تقلید متهم می کنند!

 

 

#یادداشت_356

عقیل رضانسب 14011213

 

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها