آیا می توان عقیده را آزاد نگذاشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از عزیزان در حلقه طرح بحثی اینچنین داشتند : “اصلا ازادی عقیده به چه معناست؟ مگر می شود از آزادی عقیده یا عدم ازادی آن صحبت کرد؟ ایا منظور آزادی اظهار عقیده است؟” و با عنایت به سخنی که در ادامه فرمودند می توان پی برد که ایشان مرادشان از عقیده، قطع است : “ما می تونیم از آزادی قطع حرف بزنیم؟” .
در این مورد چند توجه میتوان داشت:
نخست آنکه آیا عقیده همان قطع است؟ ظاهر مسال این است که چنین نیست، و قطع خصوصا آنچه در دانش اصول فقه به آن پرداخته میشود و محل بحث قرار میگیرد عبارت از یک حالت نفسانی است که در آن حالت انسان هیچ احتمال خلافی در مورد متعلق باور خویش نمیدهد. اما بحث از عقیده اگر چه به میزان باورمندی فی الجمله مربوط میشود اما بحثی غیر از حالات نفسانی است و عقیده داشتن مساوی قطع داشتن نیست. لذا ضرورتی ندارد هر آنچه در بحث قطع مطرح میشود اینجا نیز مطرح شود.
دوم اینکه حتی در مورد همان قطع نیز بحث از عدم آزادی قطع بحثی ممکن است، مساله ی آزادی و عدم آزادی عقیده به این معنا نیست که همگان موظف اند در نهان ذهن خودشان جلوی انتاج از برخی مقدمات به سمت برخی نتایج را بگیرند، این مساله که شدنی نیست، بلکه منظور این است که ما چون عقیده داشتن به آنچه خلاف واقع است را ممنوع میدانیم و آن را جهل و جهالت میدانیم، بر خودمان لازم میدانیم تا با جهل و جهالت مبارزه کنیم؛ به عنوان مثال اگر این جهالت نمادی دارد ما استفاده از این نماد را در جامعه ممنوع میکنیم و یا اگر حقیقت اثبات شده نمادی دارد ما هر گونه مبارزه و اهانت به نماد حقیقت را دارای مجازات شدید قرار میدهیم.
ارتداد حکمش اعدام است، بت را باید شکست و اهانت کرد، همچنین سب النبی ص و اهانت به قرآن کریم مجازات های شدید دارند.
استفاده از نمادهای لواط گری ممنوع است و …