#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسانشناختی
#سیدمرتضی_شرافت
#یادداشت_2
#جلسه_102
#سوال
وحدت قلمرو در زندگی انسان طاغوتی ممکن است؟ یعنی اندیشه و عمل یک فرد، هر دو هماهنگ و ناشی از بعد سفلی او باشد؟ یا وحدت فقط منحصر در جبهه حق است و باطل هماهنگی پذیر نیست؟
شاید بحث هماهنگی ذهن و عین در متن ناظر به مباحث چپ های قبل از انقلاب باشد ولی می توان پای این بحث را به مواجهه با علوم انسانی غربی هم کشاند.
آیا غرب توانسته وحدت قلمرو را در زندگی انسان رقم بزند؟ آیا -ولو در ساحت نظریه پردازی- غرب می تواند چنین چالشی را حل کند؟
ظاهر صحنه این است که آنها با مطرح کردن انسان لذت طلب حریص مادی و کشاندن چنین انسانی در تمام علوم انسانی، و تبیین حداکثری رفتار این انسان در تمامی ساحت های زندگی توانسته اند چنین هماهنگی ای را رقم بزنند.
آنها بعد از مطرح کردن حرص حداکثری و تمام نشدنی مادی انسان و بعد از نهادینه کردن سبعیت در رفتار انسان، مفاهیمی نظیر رقابت کامل و آزادی را مطرح می کنند تا بتوانند هماهنگی را از لایه های مبانی تا لایه های رفتاری رقم بزنند.
ادعای ما این است که آنها به هیچ عنوان نمی توانند چنین وحدتی را رقم بزنند. چون وحدت تنها در حق امکان پذیر است و باطل وحدت پذیر نیست.
در طرف مقابل ماییم که مبانی دقیق و عمیق را نتوانسته ایم تا سر صحنه بیاوریم. اگرچه فقه، قرار است لایه های رفتار را بسازد، اما با نفهمیدن درست مبانی (توحید) فقه را هم از معنا تهی کرده ایم و به ظاهر آن تمسک می جوییم.
این فهم از توحید در ساحت انسان شناسی خیلی راهگشاست. «توحید به معنای یکپارچگی و وحدت قلمرو زندگی انسان است» تا همین جا ما خیلی از راه را می توانیم تنها با توحید بپیماییم. رفتار انسان موحد، در مدار اندیشه توحیدی وی است. اینجا باید از همه معانی قبلی و بعدی توحید بهره جست و توحید در ساحت عمل را معنا کرد.
#نظریه_رفتار_انسان_موحد