آزادی اندیشه آری، آزادی عقیده خیر؟
آیا میتوان به آزاداندیشی معتقد بود و به آن تشویق کرد ولی قائل به آزادی عقیده نبود؟
چگونه ممکن است مکتبی قائل به آزادی اندیشه باشد و حتی بالاتر آزاداندیشی را فطری انسان بداند و نه تنها مانع آزاداندیشی نشود بلکه مردم را به آزاداندیشی تشویق کند و آزاداندیشی را اساس حرکت و هدایت فکری جامعه بداند لکن قائل به آزادی عقیده نباشد و آن را محدود کند؟
اگر معتقد به آزاداندیشی بودیم باید به نتایج آن هم ملتزم باشیم. وقتی جامعه را به اندیشیدن ترقیب کردیم و آن را مسیر رسیدن به حقیقت دانستیم، باید به نتایج غیر مطلوب آن هم ملتزم باشیم. این حالت بسیار محتمل است که بسیاری از افراد نتوانند خود را از همه قیود رها کنند و در عین اینکه معتقد به آزاداندیشی و به دنبال آن هستند، به حقیقت نرسند. لذا با ترقیب مردم به آزاداندیشی طبیعی است که طیف نه چندان اندک از جامعه به سمت عقاید غیر حق (از منظر ما) بگرایند. در این صورت اگر مانع آزادی عقیده شوید در حقیقت شما مانع آزاداندیشی شده اید. لذا جامعه ای که عقیده در آن آزاد نیست به طور طبیعی آزاداندیش نیز نخواهد شد.
لذا نمی توان معتقد به آزاداندیشی بود ولی معتقد به آزادی عقیده نبود.
البته تبلیغ و ترویج یک عقیده بحث دیگری است و قواعد دیگری برای آزادی یا عدم آزادی آن جاری میشود.