رهبر و مجری چه کسانی هستند؟
رهبر کیست و رهبران چه کسانی هستند؟
رهبر کسی است که سر رشته دار یک دست امور در ساحت اجتماع میباشد. اما سوال این است که چه کسی میتواتد سر رشته دار امور باشد وباید چه ویژیگی جوهری داشته باشد؟
بنظرم رهبر در تعریف قبل همان مصلح اجتماعی است. مصلح اجتماعی زمانی مصلح خوانده میشود که دارای یک ایده اصلاحی باشد. کسی که صاحب این ایده نیست و طبق یک ایده اصلاحی که تلقی به قبول کرده در صحنه عملیاتی را رقم میزند و آن عملیات یا ایده را اجرایی میکند بنظرم یک مجری است.
فاصله انداختن بین مجری و رهبر باعث میشود که هرکسی را رهبر ندانیم و دائره آن را کاملا تضیغ کنیم. البته باید بدانیم که بعضا مصلح اجتماعی کار مجری را هم انجام خواهد داد ولی او از ابتدا باید در طرح خود به مجری بیندیشد. یااین مجری بالفعل در بیرون موجود است یا به صورت بالقوه ظرفیت آن وجود دارد که باید طرح تربیتی این ظرفیت را لحاظ کرده باشد.
طیف های مختلفی را میتوان برای یک مجری در نظر گرفت.
طیفی که ایده و شخصیت یک مصلح را پذیرفته و تصمیم میگیرد ذهنیت جامعه را براساس آن ویرایش کند مجری گفتمان ساز است.
طیفی که خود را در داخل یک ایده و طرح راهبردی تعریف میکند و آنگاه به فکر امتداد بخشی به آن در ساحت اجتماع و تمدن است مجری یا همان دولت اسلامی است.
طیفی که در کار دانش و علم است و باز ایده اصلاحی یک مصلح را میپذیرد مجری علمی این ایده اصلاحی است. کار این مجری بدست گرفتن ایده اصلاحی درساحت علم و امتداد بخشی در ساحت علم است. مثلا شخصی در ساحت علم اقصاد و با رویکردی ویرایشگرایانه علم اقتصاد را در داخل ایده اصلاحی باز تعریف میکند. در اینجا ذکر دونکته لازم است:
- ایده اصلاحی هر چند از دانش های ما قبل خود تزریق میکند و از بیخ از دل سنت برآمده است اما از آنجا که طرحی برای آینده است، لذا سنت را باز تعریف جدی میکند. در دل این باز تعریف تمام علوم باید نسبت خود را با ایده اصلاحی معلوم کنند.پس باید گفت این مصلح برآمده از همین سنت ها و دانش ها در جایی بالتر از دانش ها قرار میگیرد و اساسا امکان امتداد بخشی را به وجود میاورد.توضیح آنکه اگر ما بخواهیم به تولید علم بیاندیشیم باید به این مساله توجه کنیم که امکان امتداد بخشی از کجا و در کجا وجود دارد؟ بنظرم تا زمانی که ما در پارادیم تجدد زیست میکنیم حرف از تولید علم یک بحث متناقض نما است به این دلیل که تجدد را یک پک و یک صورت واحد میدانیم که امکان جداسازی اجزای آن در عالم واقع وجود ندارد به همین دلیل علم موجود را نمیتوان و نباید خارج از پارادایم زیسته غرب در نظر گرفت. در این پاردایم بسط علم با تکنولوژِی و صنعت اتفاق افتاده و امکانی برای تولید علمی دیگر باقی نیست. همچنین همین حرف را میتوان برای کسانی که صرفا خود را متعلق به عالم سنت میدانند زد. از همین جا و با همین دغدغه ها و در ارتیاط با همین صحنه است که ایده اصلاحی رقم میخورد. لذا رهبر کسی که این صحنه را میشناسد و مساله را درک کرده و برای آن پاسخی دارد.
- ما در این تعریف اصرار داریم که رهبر را صاحب ایده بدانیم و لذا باید از مجری فاصله انداخت. اما باید به این نکته دقت داشت که اساسا ما دارای یک ایده کلان و یک طرح راهبردی هستیم. این همان ایده مادری است که طرح کلی آن را باید در قرآن جستجو کرد. اما همین ایده و طرح راهبردی کلان وقتی در موقعیت و در یک تاریخ خاص قرار میگیرد باید برای پیشبرد این طرح یک طرحی متناسب با زمان و زمینه خود داشته باشد. این شخص که این طرح و ایده اصلاحی را به صحنه میاورد پیامبر میدانم. پیامبر دارای یک طرح راهبردی است که میخ.اهد آن را سرشته داری کند. بقیه یا داخل در این طرحند و برای تحقق آن میکوشند و یا طرح دیگری را مستقل از پیامبر به صحنه میاورند. حال هر کسی که به این جایگاه ومنزلت و نگاه برسد یک رهبر وپیامبر عصر خویش است و کار پیامبرگونه میکند.
- بنظرم تقسیم پارسونزی که فرهنگ را از سیاست و اقتصاد جدا میکند براساس اصول ومبانی خاصی شکل گرفته و قابل خدشه است. لذا ما یک رهبر فرهنگی و یا یک رهبر سیاسی و یا یک رهبر اقتصادی نداریم. بلکه شاید بباید گفت تنها یک رهبر و رهبری بیشتر نداریم