ابهاماتی در ساحات دانش کلام
در رابطه با چیستی علم کلام و انواع تقریر و ساحت های مختلف آن، چندین بار در جلسه مباحثه شده است. اما همچنان برای بنده ابهامات زیادی وجود دارد.
از خلط میان دانش و اندیشه، تا عدم تفکیک تعریف مصدری و حاصل مصدری و هم چنین ابهامات در نسبت دادن حوزه های متفاوت و غیر هم عرض، در کنار هم دیگر گرفته تا تناقض ها و تشتت هایی که به ذهن می رسد.
در این نوشته سعی می کنم مقداری از ابهامات شخصی ام را بیان کنم.
در جزوه فلسفه کلام انقلابی آمده است:
اصطلاح «کلام» در سه سطح قابل تقریر است:
1) کلام بهعنوان یک دانش تخصصی و همعرض با سایر علوم (جزو علوم و معارف اسلامی)
2) کلام بهعنوان یک فضای معرفتی و زیستبوم فکری (پارادایم و اندیشهی اجتماعی)
3) کلام بهعنوان الگویی عینی از تعامل فکری و گفتوگوی دینی میان مسلمانان
در این مقاله از کلام بهعنوان یک دانش تخصصی سخن میگوییم، اما کلام بهعنوان پارادایم معرفتی و یا گفتوگوی دینی، در واقع سخن از امتداد اندیشهای یا زمینههای اجتماعی شکلگیری دانش کلام و تعامل دوسویهاش با آن زمینههاست که در گامهای بعدی، محل تأملات جامعهشناختی قرار خواهد گرفت.
از همان ابتدا شروع می کنم.
1. منظور از دانش تخصصی کلام که هم عرض با سایر علوم است، همان علم معارف است که در عرض فقه و اخلاق است. یا کلامی که در عرض سه حوزه فقه، اخلاق و معارف است؟
2. فضای معرفتی و زیست بوم فکری را بر چه اساسی می توان کلام دانست؟ آیا پارادایم و زیست بوم فکری، ذیل فرهنگ نیست؟
3. در مورد سوم نیز نمی توان مطمئن بود که عنوان چنین پدیده ای کلام باشد. گفتگوی دینی، مکالمه است. کلام از جنس سخن است. سخن دین. مثلا کلام انبیا و اولیا را می توان به عنوان کلام پذیرفت اما تعامل فکری را نمی شود کلام دانست.
اما در رابطه با محتوایی که در جلسه مطرح شده است:
اصلا منظور از اندیشه علمی و پارادایم علمی چیست؟ چرا می گوییم ساحت دانش و بعد از واژه اندیشه استفاده می کنیم.
آیا ساحت اندیشه علمی همان ساحت دانش های حوزوی است یا بین این ها رابطه خاصی وجود دارد؟
با پذیرش این که هر کدام از علوم معارف، فقه و اخلاق، لایه بنیادین و لایه کاربردی دارند، آیا نمی توان کلام را لایه تولیدی همین دانش ها دانست؟! در آن صورت لایه تولیدی فقه و لایه تولیدی اخلاق نیز می توانند ادعاهای بزرگی نظیر ایده اصلاحی داشته باشند.
وقتی از کلام و علم عقاید به عنوان یک دانش در عرض دانش های حوزوی نام می بریم، آیا می توانیم از فقه اکبر نیز در عرض این ها نام ببریم؟ از حکمت عملی و اخلاق چطور؟
حدود و ثغور اندیشه مذهبی جامعه چیست؟ فقط گزاره های اصیل دینی جزء این اندیشه محسوب می شوند یا خرافات و انحرافات نیز جزء کلام محسوب می شود؟
اساسا چرا گفتگوی دینی جامعه را کلام می دانیم؟
و سوال آخر این که نسبت دسته بندی جزوه با دسته بندی های استاد در جلسه چیست؟
در هر دو گفتگوی دینی به عنوان یک ساحت پذیرفته شده است. آیا در جزوه ساحت های دانشی کلام یکی در نظر گرفته شده است؟!