بازتقریر وابستگی زندگی به اندیشه
بسم الله الرحمن الرحیم
ما سابقا به این توجه کرده ایم که زندگی انسان ها بدون نیاز به کلام از دانش تغذیه میکند.
مثلا فقیه میگوید گوشت خوک حرام است، و به تبع آن گوشت خوک از سوق مسلمین جمع میشود، میخواهد اندیشه داشته باشید یا نداشته باشید، حتی کسی سراغ پرورش آن هم نمی رود.
باید توجه داشت که پیوند دانش و زندگی پیوندی برقرار است، این دانش میخواهد بنیادین باشد یا کاربردی باشد یا .. فرقی نمیکند.
اینکه سیستم رنگ آمیزی مهد کودک چجوری باشد را مثلا سه نفر در ایران هستند که میدانند، و زحمت کشیده اند و دانش اش را بوجود آورده اند. حالا اگر یک نفر بخواهد مهدکودک بزند اصلا کاری به اندیشه ی این مساله ندارد و سریعا میرود سراغ آن محصول دانشی و کاملا متاثر از آن کارش را انجام میدهد.
اما همین تبعیت از دانش ها و .. هم برامده از اندیشه است. یا همین رفتن سراغ مهد کودک.
یعنی بالاخره این مساله بدون اینکه اندیشه در موردش وجود داشته باشد اتفاقی در موردش نمی افتد، حتی یک سطر بالا پایین این اندیشه هم موثر است.
به عنوان مثال دانشی بودن صفر تا صد مولفه های یک پدیده مثل بیمارستان یک مطلوب است، اما اگر در این بین اندیشه ای وجود داشته باشد که بر فرض بگوید کلا من بیمارستان را یک امر شیطانی میدانم، در این صورت این اندیشه کل ما حصل آن دانش ها را هیچ میکند، هر چقدر هم که برایش تلاش شده باشد و یا حتی ادام ه داشته باشد.
از اینجا میتوان عمق و گستره ی تاثیر اندیشه را دید، که تا چه میزان انسان در اعمالش به آن وابستگی دارد و استثنا هم ندارد.
انسان اگر بی اندیشه شود هیچ کاری نمی تواند انجام دهد، به عنوان مثال اگر شما شب به مسافرت رفته باشید و وقتی از خواب بیدار میشوید هیچ تحلیلی نداشته باشید که الان کجا هستید هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید، ولی حتی اگر اندکی تحلیل داشته باشید ولو آن تحلیل غلط هم باشد باز هم فعل از شما متمشی میشود، چرا که اصل اندیشه وجود دارد.