پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (3) (نتایج تعریف فقیه به طراح و برنامه ریز)

💠 پویش کلام انقلابی، فعالیتی کلامی یا فقهی؟ (3) (نتایج تعریف فقیه به طراح و برنامه ریز) 💠

 

با توجه به دو یادداشت گذشته که فقیه را به طراح و برنامه ریز معنا کردیم، چند نتیجه حاصل می شود که در ادامه به چند مورد اشاره خواهد شد:

🔸1- با این نگاه به نظر می رسد، فقیه و فیلسوف و متکلم، قسیم و هم عرض هم نیستند بلکه فقیه در حقیقت کسی است که هم معارف (هستی شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی) می داند هم کلام (خداشناسی و دین شناسی) می داند و هم اخلاق (ارزش شناسی) و با تکیه بر اینها و دیگر علوم مورد نیاز، برای انسانها در حوزه های مختلف برنامه ریزی می کند و برنامه رفتاری تجویز می کند.

 

🔸2- بر این اساس دانش فقه یعنی دانش برنامه ریزی و طراحی و اجتهاد یعنی قدرت بر طراحی بهترین برنامه دین. البته دین در بعضی ساحات مستقیما برنامه ریزی داشته و آن را به ما رسانده است مانند برنامه عملی در ساحت عبادت. اما در بعضی ساحات خود برنامه را به نداده. در این ساحات با تکیه بر اصول کلی که از مبانی بدست آمده و با روش هایی باید نظام برنامه دین در آن ساحات را طراحی کرد. مثلا نظام برنامه تربیت اسلامی، نظام برنامه اقتصاد اسلامی، نظام برنامه فرهنگ اسلامی، نظام برنامه سیاست و مدیریت اسلامی و غیره. (در کیفیت و روش طراحی نظامات اجتماعی اسلام، اختلافات قابل توجهی در میان اندیشمندان این حوزه است که باید بطور جداگانه به آن پرداخت)

 

🔸3- اگر فقه و برنامه ریزی را تخصصی ببینیم، چه بسا متخصص در بعضی از ساحت ها نیازش بر بعضی از مبانی بیشتر از بعضی دیگر از مبانی باشد. مثلا شاید فقیه فرهنگ، نیازش به علومی همچون جامعه شناسی بیشتر باشد تا فقیه اخلاق. فقیه اقتصاد، نیازش به علوم اقتصادی بیشتر است تا دیگر فقها. فقیه تربیت، نیازش به انسان شناسی و روان شناسی بیشتر است تا دیگر فقها.

 

🔸4- کسی که با علم اصول فقه و فقه مأنوس است ولی در مبانی و توصیفات ضعیف است، اساسا نامیدن این شخص به فقیه، اولین قدم اشتباه است که امروزه حوزه با آن مواجه است. که علت آن عدم نگاه درست به جایگاه فقه است.

هرچند قوت فقهی (طراحی و برنامه ریزی) امری تشکیکی است و هرچه مجتهد (کسی قدرت بر طراحی بهترین برنامه دینی را دارد) در توصیفات قوت داشته باشد، در فقه هم قوی تر می شود. همانطوری که قوت در اصول فقه، موجب قوت در فقاهت می شود، قوت در مبانی و توصیفات نیز موجب قوت در فقاهت می شود. (البته اینکه دقیق قوت در مبانی چگونه موجب تقویت در فقه می شود، نیازمند توضیح تفصیلی تری است که در این مجال نمی گنجد).

 

🔸5- بنابراین می توانیم بگوییم فقیهِ کامل (الفقیه) کسی است که هم در مبانی مجتهد است مثل فلسفه و کلام و اخلاق، هم در علوم مورد نیاز دیگر برای استنباط مجتهد است مثل ادبیات و رجال و اصول فقه و هم در روش استنباط و عملیات فقهی.

 

🔸6- اگر نگاه نظام مند و شبکه ای به علوم ایجاد شود، هم فقه به جایگاه صحیح خودش می رسد و هم دیگر علوم در جای خودشان قرار می گیرند و ثمره آنها به علم فقه می رسد و فقه می تواند با تغذیه صحیح از دیگر علوم توصیفی، برای فرد و جامعه و حکومت، طراحی و برنامه ریزی کند. امروزه نه فقه بطور کامل نقش طراحی به خود گرفته است و نه علوم دیگر نقش حمایتی خود نسبت به فقه را ایفاء می کنند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها