آیا انسان هیچ اختیاری ندارد و باید فقط بشیند و به اداره کردن خدا بنگرد؟
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#محمد_حسن_زاده
#یادداشت_15
#جلسه_122
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا اعتقاد به گزاره ی « هرگونه دخالتی در تعیین مسیر و خط مشی عملی انسانها دست اندازی به قلمرو خدائی و ادعای اولوهیت و موجب شرک است» بدین معناست که دست انسان را بالکل بسته ایم و انسان حق هیچ گونه تفکر و برنامه ریزی و مدیریت و فعلی را ندارد؟
آیا منظور ما این است که انسان هیچ اختیاری ندارد و باید فقط بشیند و به اداره کردن خدا بنگرد؟
قطعا و یقینا منظور این نیست. منظور این است که همانطور که طبق توحید، درحقیقت و واقع هستی هیچ موجودی از خود هیچ ندارد و هرچه است خداست و از خداست، در اداره ی هستی نیز انسان با همین توصیف و عینک به سراغ پدیده ها برود. متوجه این باشد که از جانب خود هیچ ندارد و نمیتواند همه ی حقایق عالم را بفهمد و توصیف و تبیین کند. بنابراین اگر با این تبیین ناقص بخواهد برای پدیده های جهان نسخه بپیچد و تجویز کند، یقینا اشتباه و خطا میکند. از طرفی نمیتواند بنشیند که خدا بیاید و روی زمین و امور را اداره و طرح ریزی کند. طبیعتا باید راهی را طی کند که خداوند اذن داده و نشان داده است. این راه است که میتواند انسان را به واقع برساند. راهی که او را به تبیین و تجویز الهی متصل میکند. پیمودن این راه خودش مصداق حرکت در طرح الهی است. یعنی خداوند متعال خودش مسیر را به این نحو طراحی کرده که انسان گردد و این طرق مجاز را بیابد و طی کند.
اگر انسان به نقش خداوند اعتنا نداشته باشد و خود را مستقل ببینند و برای خود شانی در تعیین مسیر و خطی مشی و قانون گذاری قائل باشد، این مسیرِ خلافِ توحید، یقینا او را به واقع هستی نیز نمی رساند و توصیف هایش منطبق بر حقیقت نیست. بنابراین تجویز هایش نیز برای جهان آسیب زا ست. لکن اگر این حق را برای خدا قائل شد، سعی میکند که به کلام الهی نزدیک شود و یا مسیری را طی کند که خداوند متعال اذن داده و تعیین فرموده است (یعنی برای انسان مسیر را از این طرق ترسیم و تعیین نموده است) و به واقع و منبع حقیقت نزدیک شود.