معنای ولایت
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#امید_فشندی
#یادداشت_20
#جلسه_126
#اولا معنای ولایت را مشخص کنیم. ولایت در اینمقاله و کلا مباحث ولایتفقیه، همان حکومت و زمامداری است و اساسا با قدرت گره خورده است. حضرت امام هم باتوجه به همین مسئله است که به تفکیک ولایت تشریعی و اعتباری (زمامداری و حکومت) از ولایت تکوینی میپردازند و محل نزاع را، ولایت اعتباری میدانند:
فالخلافة لها معنيان و اصطلاحان:
أحدهما: الخلافة الإلهيّة التكوينيّة، و هي مختصّة بالخلّص من أوليائه، كالأنبياء المرسلين، و الأئمّة الطاهرين سلام اللَّه عليهم.
و ثانيهما: المعنى الاعتباريّ الجعلي، كجعل رسول اللَّه (صلّىاللَّهعليهوآلهوسلّم) أميرالمؤمنين (عليهالسّلام) خليفة للمسلمين، أو انتخاب فلان و فلان للخلافة. فالرئاسة الظاهريّة الصوريّة أمر لم يعتن بها الأئمّة (عليهم السّلام) إلّا لإجراء الحقّ، و هي التي أرادها عليّ بن أبيطالب (عليهالسّلام) بقوله – على ما حكي عنه – «و اللَّه لهي أحبّ إليّ من أمرتكم» مشيراً إلى نعل لا قيمة لها. (كتاب البيع، ج2، ص625)
#ثانیا نسبت این ولایت با حق و تکلیف چیست؟ وقتی میگوییم که اصل اولی بر عدم ولایت است و هیچ انسانی بر انسان دیگر ولایت ندارد، یعنی چه؟ این نفی ولایت چه معنایی میدهد؟
انسانها همه از حقوق اولیهی برابری مانند: حیات، آزادی، مالکیت، تغذیه، ازدواج و تولید مثل، و… برخوردارند، اما «حقِّ حکمرانی بر دیگران» یا همان ولایت، یک حق ثانویه است که باید اثبات شود. اینکه آیا اساسا یک انسان یا سازمان، در قالب مجموعهای از قوانین، آیا حق دارد که انسانهای دیگر را الزام به فعل یا ترک بکند؟
#ثالثا منشأ آن حق ثانوی (حق زمامداری) چیست؟
اگر با دست فرمان مقاله پیش برویم، با توجه به فصل قبل، چون منشأ برابری اولیه انسانها در حقوق اولیه، یکسانی ایشان در آفرینش و انتسابشان به خدا و امکان برابر رشد است، طبیعتا حق ثانویه را هم باید خداوند، برای کسی از میان انسانها جعل کند.
اما در تاریخ، افراد یا به زور شمشیر و سلاح سخت به زمامداری رسیدهاند (که خب غالبا بر اساس منافع شخصی حکم رانده و بعضا هم منافع عمومی را لحاظ کردهاند)، یا بر اساس یک قرداد اجتماعی، زمام امور را به هیئت حاکمه سپرده تا بر اساس قانون اساسی که میثاق ملی است، حکم برانند، یا ..
یا سازوکار رسالت و امامت و ولایتفقیه
آیا با جرأت میتوانیم بگوییم که خداوند این حق را به پیامبر یا امام و نوّاب عام او داده است که حق حیات و مالکیت و آزادی انسان را در موارد مشخص، از او سلب کنند؟ آیا تفاوت صرفا در قوه و فعل است؟ یعنی تا مردم او را نپذیرند، او نمیتواند این حق را اعمال کند؟ یعنی مقبولیت مردم صرفا شرط بسط ید ولی است؟
یا نه! در #یادداشت_17 عرض کردم که خداوند پیامبر را نهی میکند که گمان کند وکیل مردم، یا نگهبان و مسیطر بر ایشان است، میفرماید گمان مکن که هدایت به دست توست، یا هرکس را بخواهی میتوانی به ایمان هدایت کنی … و آیاتی از این دست که همه حاکی از این است که اساسا ولی الهی هم، از آن حق ثانویه (حقِّ الزام دیگران) برخوردار نیست، و از این جهت، فرقی میان زمین و آسمان نیست.
#رابعا بنابراین؛ دوگانهی مشروعیت و مقبولیت اساسا دوگانهی در مقابل هم نیست! اگر منظور از مشروعیت، تأسیس یا تأییدشده از جانب خداوند است؛ نه اعمال قانون پیامبر بر مردمی که او را قبول ندارند، مشروع است (هرچند اگر قانون، مشروع باشد)، و نه اجماع مردم بر قانون یا شخصی که مشروع نیست، مورد رضایت خداوند است.