✨من و علمای انسانی- کتاب ساکن خیابان ایران2️⃣
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰هر مرتبه که متنی از یکی از این عزیزان علوم انسانی خوانده را می خوانم دو حس همزمان به سراغم می آید.
🔸یک حس این است که می بینم چه طور اینقدر راحت مشکلات اجتماعی را تبدیل به مسئله میکنند و بعد به پاسخ برای حل آن مسئله می رسند. ذهنم درگیر میشود و بعضا حسرت هم می خورم که چه طور این مشکلی را که همه ی ما می دیدیدم ،او تبدیل به مسئله کرد و اینقدر راحت و روان به پاسخ و حل مسئله پرداخت.
هم تبدیل به مسئله کردنش جالب است و هم پاسخ دادن و تمام کردن این پرونده
ما هم در کشف مسئله و تعریف مسئله مشکل داریم و هم راه حل نمی دهیم و اگر هم سراغ راه حل میرویم پایان باز رهایش میکنیم و آن را به سرانجام نمی رسانیم و یا اینکه با سختی بسیار و با گذشت زمان بسیار زیاد پاسخ را ارائه میکنیم. این یکی از مصائب علوم اسلامی امروز است.
🔸اما حس دیگری که دارم این است که اصلا نمی فهمم که چگونه به پاسخ می رسند! چگونه اینقدر بی ربط، بی منطق، بدون اتکا به یقینیات، بدون ادله متقن، با دو خط قیاس و احتمال و استحسان و بافته های ذهنی،آسمان را به ریسمان می بافتند و پاسخ های یقینی ارائه میکنند. اصلا نمی فهمم این پاسخ را از کجا آورد؟ ربط ها و حد وسط ها چیست؟ چه طور اینقدر مطمئن است؟ چرا نمی ترسد؟
لذا اصلا نمی توانم ارتباط بگیرم و اصلا نمی فهمم که چه میگویند.
❇️در مقام کشف مسئله واقعا خوب هستند ولی در مقام پاسخ حقیقتا این حد از پاسخ های بی ربط که از ادله غیر یقینی و حتی غیر ظنی ولی با اعتماد به نفس بالا و با حالت یقینی ارائه می شود را درک نمیکنم.
شاید همین ویژگی باعث میشود که حوزویان یا به پاسخ نمی رسند و یا خیلی دیر به پاسخ می رسند، در حالی که این عزیزان علوم انسانی خوانده خیلی زود پاسخ مسائل خود را می یابند.
به نظر هر دو طیف نیاز به اصلاح دارند.