تعویق_هویتی_یابی_هویتی_جبهه_انقلاب
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسانشناختی
#حمیدرضاشب_بویی
#یادداشت_18
#جلسه_150
#تعویق_هویتی_یابی_هویتی_جبهه_انقلاب
اختلال در دستگاه محاسباتی انقلابیون دیربازی است که اتفاق افتاده و چه بسا همه ما نیز در بخشی از متغیرهای تحلیلی مان دچار همین مشکل باشیم که هنوز روشن نیست؛ در تاییداین مطلب پیشنهاد می کنم درباره جنگ صفین قدری راهبردی تر مطالعه بفرمایید
امیرالمومنین در 4 سال خلافت هر 4 سال درگیر جنگ با خودی بوده است و صفین به تنهایی 18 ماه به طول می انجامد
جنگ روانی علیه امیرالمومنین به جایی می انجامد که بخشی از انقلابیون آن زمان به آرامی این زمزمه بینشان رواج پیدا می کند که «چه بسا ایمان ابوبکر بالاتر از علی است زیرا علی زمانی که ایمان آورد بچه است و احساسی ولی ابوبکر به هرحال رئیس عشیره و قبیله بود و کاملا از سر عقل ایمان اورد و اینکه کسی چون ابوبکر با آن همه قدرت و آبرو و اعتبار چه قومی و چه مالی می تواند بپذیرد که با پیامبر همراه شود قطعا نشان از یک تصمیم گیری کاملا دقیق و برخوردار از منطق و استدلال عقلی است و نمی توان ذره ای به این انتخاب نگاه احساسی داشت لذاست که قطعا جایگاهش نزد پیامبر بالاتر است»(به ظاهر هم منطقی می آید)
این خط جنگ روانی تا آنجا ادامه پیدا می کند که موجب شکل گیری جریانی چون سلفی گری در قرن دوازده می شود و هم اکنون نیز در عربستان سعودی این حرف مطرح است و کتابها برای آن نوشته و از حیث عقلی تحلیل های بسیاری را داشته اند که جایگاه ابوبکر از حیث پذیرش ایمان از امیرالمومنین بالاتر است.(مراجعه به مقالات مومنون بلاحدود)
در جنگ صفین تا به حال برایتان سوال نشده که چه شده که کسی که شک می کند بین تشخیص حق و باطل و می بیند که طرف مقابل هم اذان می گویند و نماز می خوانند نکند که برحق باشند و برای مشکلش پیش امیرالمومنین می آید، چرا امیرالمومنین باید او را به عمار ارجاع دهد؟
مگر حضور خود امیرالمومنین که راس یک جبهه حق است، در آن جنگ کفایت از جداسازی حق وباطل نمی کند؟
چه شده که امیرالمومنین که از نظر ما شیعیان میّز حق از باطل است در جنگ صفین حضورش بیشتر شبهه افکنی می کند و حضورش موجب شک است تا جداسازی حق و باطل؟
شیعیانی که در جنگ صفین به همراه ولی شان در حال جنگ اند افراد پا به رکاب ولی و به قولی جبهه انقلاب محسوب می شوند و همان هایی هستند که اتفاقا نیروهای کف میدانی او به حساب می آیند اما در همین زمان با اینکه در کنارش در حال جنگ هستند وسط معرکه برمی گردد سوال می کند که طرف مقابل حق است یا ما؟ یعنی آن قدر این تعویق هویتی عمیق می شود که جنگ را هم رها می کند. در یک جبهه به ظاهر قرار دارد اما عملش ضد جبهه است و چه بسا کمک به دشمن.
عقب نشینی که دروسط جنگ و در وسط عملیات اتفاق می افتد نه تنها آن شخص به عنوان یک مجاهد موثر، یک تعلیق برایش رقم می خورد بلکه اطرافیان جبهه را نیز با بحران رو به رو خواهد کرد.
در این جایی که نگاه به حضور ولی و اوامر جهادی او از این جهت که وسط معرکه در حال مشخص کردن آرایش ها و نقاط هدف و… است هیچ ابهامی را برطرف نمی کند چه به هم ریختگی بالاتر از این می تواند یک جبهه انقلابی را دچار شکست کند؟؟
آن قدر بی هویتی بر او غالب می گردد که عقب نشینی می کند تا از غیر امام قانع شود و نهایتا ارجاع به عمار که هم رزم اوست موجب دفع شبهه برایش می گردد. یعنی جایگاه عمار در جبهه بالاتر از حضور ولی قرار می گیرد.(اختلال در ادراک ولایت) یعنی دشمن توانسته در جنگ شناختی آن قدر موفق باشد که شاخصه های امامت را در ذهن اعضای جبهه تحریف کند به این معنا که حضور امام امت نتواندن میّز حق و باطل قرار گیرد و غیرمعصوم وغیرامام هرچند که راهنمای درستی باشد دفع شبهه کند.
این اتفاق یک تعویق هویتی است که جبهه انقلاب زمان امیرالمومنین درگیر آن شدند و نهایتا اتفاقات به جایی رسید که حضور امام آن قدر بی ثمر می گردد که با غیبتی کبری رو به رو می شویم.
ادامه–>