روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#یادداشت
#یادداشت_26
#احمد_قوی
#جلسه_166
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#شناخت_میدان #طاغوت #ولایت #جهان_اسلام #انحطاط_مسلمین #استعمار
یکی از سوالات یادداشت قبل این بود که اگر علت انحراف جامعه اسلامی قلب مقاهیم بنیادین دین و در راس ان ها توحید است. پس چرا ما قرن 4 و5 را اوج تمدن اسلامی می دانیم؟
در این جا خوب است به یک پرسش اساسی تر بیندیشم : نسبت ما شیعیان با اتفاقی که در قرن ها ابتدایی بعد از صدر اسلام به وقوع پیوسته و از آن به تمدن اسلامی تعبیر می شود چیست؟ آیا این تمدن اسلامی است یا این که به تعبیر برخی باید آن را تمدن مسلمین قلمداد کرد ؟ خصوصا این که شروع نهضت علمی ترجمه کر منجر به گسترش علومی مانند فلسفه و… در جهان اسلام شده است حاکمیت جور و دولت بنی عباس در عصر حضور معصومین ع بوده است؟
حضرت آقا در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در ذیل بحث ولایت این پدیده را اینگونه تحلیل می کنند (قریب به معنا) : اگرچه که از حیث مواجهه با دنیای مسیحیت و جهان غرب این پدیده افتخارات زیادی برای دنیای اسلام داشته است و پیشرفت های فراوانی صورت پذیرفته. و حتی در عرصه نظامی در اکثر جنگ های صلیبی مسلمانان به پیروزی رسیدند و اثری از ضعف و زبونی و تحقیر امروز در جهان اسلام وجود نداشت. ولی با تمام این ها به واسطه ی این که این پدیده ذیل حرکت طاغوتیان و ظالمین به وقوع پیوست و نسبتی که باید با ولایت اهل بیت برقرار نشد در نتیجه این پدیده آن ثمرات لازم مثل گسترش عدالت و اقامه توحید … را محقق نکرد.
(البته این جا یک سوال جدی و البته غیر مرتبط به بحث این است که اگر ما نخواهیم با نگاهی سیاه و سفید با این تجربه تاریخی برخورد کنیم با چه شاخصی می وان سره از ناسره و وجوه اسلامی از طاغوتی این تمدن را تشخیص داد؟)
به نظر می رسد با این تحلیل از منظر حضرت آقا انحطاط مسلمین یک پدیده متاخر و صرفا مربوط به دوران پسا استعمار نیست. بلکه ریشه های آن را می توان در همان دوران قرون اولیه و زمان بحث های کلامی اشعری معتزلی هم مشاهده کرد.