داستان حضرت صالح:

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#مصطفی_امیدی
#یادداشت_29
#جلسه_228
#انبیا_ارشاد_یا_حکومت

از اول خلقت انسان بر طبق دیدگاه قرآنی و شیعی زمین خالی از حجت خداوند نبود و جنگ بین حق و باطل هم بلافاصله بعد از خلقت آغاز گشت در یادداشت قبلی اشکالاتی به توجیهاتی که در مورد کم توفیقی کمی و کیفی انبیا-از نظر این حقیر- پرداختم در این چند یادداشت انشالله به نفی انزوا طلبی انبیا و حکمرانی آنها می پردازم.
1. داستان حضرت صالح:
ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند که جبرئیل درباره هلاکت قوم ثمود برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان کرد که حضرت صالح به میان قومش رفت و به آنان چنین پیشنهاد کرد: «من در شانزده سالگی به سوی شما فرستاده شدم و اکنون یکصد و بیست سال از عمرم گذشته است؛ پس از آن همه تلاش، اینک برای اتمام حجت، پیشنهادی به شما می کنم و آن این که اگر بخواهید، من از خدایان شما تقاضایی می کنم، اگر خواسته مرا برآوردند از میان شما می روم و دیگر کاری به شما ندارم و شما نیز تقاضایی از خدای من بکنید تا خدای من به تقاضای شما جواب دهد. در این مدت طولانی، هم من از دست شما به ستوه آمده ام و هم شما از من خسته شده اید». قوم ثمود گفتند: پیشنهاد شما منصفانه است. از این رو روزی را وعده گذاشتند که برای انجام آن بروند.
بعد از اون هم وقایع معجزه و ناقه… تا اینجا که <<صالح در این هنگام با خطاب به آن هفتاد نفر فرمود: «آیا دیگر تقاضایی دارید!؟» گفتند: نه، بیا با هم نزد قوم خود برویم و از آنچه دیدیم خبر دهیم تا به تو ایمان بیاورند.
صالح همراه آن هفتاد نفر به سوی قوم ثمود حرکت کرد ولی هنوز به قوم ثمود نرسیده بود که شصت و چهار نفر از آنها مرتد شدند و گفتند: «آنچه دیدیم سحر و جادو و دروغ بود».
هنگامی که به قوم رسیدند، آن شش نفر باقیمانده، گواهی دادند که آنچه دیدیم حق است ولی قوم سخن آنان را نپذیرفتند و اعجاز صالح را به عنوان جادو و دروغ پنداشتند، عجیب آن که یکی از آن شش نفر نیز شک کرد و به گمراهان پیوست و همان شخص (به نام قدار) آن شتر را پی کرد و کشت(کافی ج 8ص 185)
حالا یک سوال این عدم ایمان باتوجه به دیدن چنین معجزه ای از چیست؟
1. مشکل قوم فقط ایمان به خداست یا اطاعت کردن از صالح
به قرآن رجوع میکنیم، گروهی از قوم به گروه دیگر که می‌خواستند اطاعت کنند می گفتند:
وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ(مؤمنون 34)
2. از اولین دستورات صالح بعد از آوردن معجزه به روایت قرآن:
وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ ۖ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ
تقسیم آب بعنوان مهمترین عنصر زندگی در بشر نخستین که به نظر بوی تثبیت حکومت و قدرت را می‌دهد
به نظر می‌رسد کل این داستان و قضیه اگر یک ایمان فردی بدون بروزات اجتماعی باشد غیر منطقی است

در داستان حضرت شعیب هم بحث اطاعت آمده فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(شعرا 179)
و نکته ناظر به بحث ما بعد اجتماعی و حکومتی این اطاعت است
أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ
وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ
وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(شعرا 181-183)
به نظر اینکه ایمان به خدا مسئله اصلی کفار نیست باید و نباید های دینی است که مسئله ساز هست
قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ ۖ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ(هود 87)
مشکلی که در هر دوی این داستان آنها بیان شده دو چیز است:
1. مسئله بافت و تاثیر تربیت بر آنها-به تفصیل در یاداشت نتیجه بحث خواهد شد-
نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا
2. دستورات اجتماعی دین برخلاف بت‌ پرستی که غالبا خالی از دستورات اجتماعی اند
أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا
برای قوم شعیب این مسئله که تصرف در اموالشان هم باید در چارچوب دین باشد قابل پذیرش نبود کما اینکه برای بشر امروزی هم نیست

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها