تاملی پیرامون الگوی اصلاحی پردازشگر دو هسته ای(2)
ادامه یادداشت قیل:
حال سوال اساسی اینجاست که آیا این الگوی اصلاحی برای اصلاح کل ساختار و سامان دولت و حاکمیت و یا به تعبیر دیگر اصلاح مساله بروکراسی و حرکت به سوی دولت اسلامی، قابل تعمیم است؟ و اینکه آیا الگوی اصلاحی خود حصرت آقا و دست فرمان راهبردی ایشان هم همین گونه است یا خیر؟
آیا توصیه به پیش گرفتن این رویکرد عملا به بی توجهی به دولت و حاکمیت و ظرفیت های بالقوه و بالفعل آن برای پیشرفت ایران منجر نمیشود؟ اگر ما به همه جوانان نخبه مان توصیه کنیم که در هسته دوم یا همان سپاه پیشرفت نقش آفرینی کنند، پس چه کسی میخواهد به وضعیت نابسان در فضای مدیریتی رسمی کشور و امکان های بالفعلی -که نگوییم برای تحول- حداقل برای تغییر مهیاست، رسیدگی کند؟ آیا ما باید دائما از این صحنه عینی ملطوم واقع شویم تا اینکه بتوانیم به سختی و با ضرب و زور زمان بر جریان موازی جدیدی خلق کنیم؟ آیا واقعا اصلاح از درون و بلکه به تدریج تحول های جدی با ورود و حضور نسل واقعا انقلابی در داخل ساختارها ممکن نیست؟ اینکه حضرت آقا خطاب به جوانان انقلابی میفرمایند که باید عهده مسئولیت های جدی در این کشور شونئ، تعبیر مدیران نظام را به کار میبرند و… به چه معناست؟ اینکه حضرت آقا روی تشکیل دولت جوان حزب اللهی تاکید میکنند و آن را راهگشای حل بسیاری از مسائل کشور میدانند را چه طور با راه اندازی هسته موازی جمع کنیم؟ بالاخره جوان حرب اللهی در دولت خدمت کند یا در سپاه پیشرفت؟ اساسا ایده حلقه های میانی چه نسبتی با این راهبرد دارد؟ آیا ما حلقه های میانی را جریان موازی میفهمیم؟ یا اینکه بالعکس، فهم طولی از ماجرا درست است و در واقع جریان حلقه های میانی بستری برای آمادگی نیروهای انقلابی برای ورود به بدنه دولت و حاکمیت است؟
اصلا به فرض قبول همچین راهبردی(دو هسته ای)، نحوه تعاملات و نسبت هایی که این دو جریان باید با هم داشته باشند چگونه است؟ در واقع دغدغه بیشتر از این طرف است که این سپاه پیشرفت چه نسبتی را باید با دولت های مستقر برقرار کند که منجر به اصلاح ( یا بفرمایید حذف!) آن ها شود؟