تاملی کوچک در باب چرایی بحث از مختصات راهبردی
بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی چنین است که یک مساله خودش اولا در لایه ی راهبردی قرار میگیرد، در این صورت پرداختن به این مساله از دیدگاه راهبردی امر غریبی نیست و چندان نیازمند توضیح هم نخواهد بود. اما اگر مساله خودش اولا از سنخ مسائل راهبردی نباشد چه توضحی می تواند از آغاز کردن بحث آن با نگاه راهبردی پشتیبانی کند؟
بحث غیر راهبردی از یک مفهومِ مثلا بنیادین چه تصویری دارد؟
سعی کردم مثال های خوبی پیدا کنم اما موفق نشدم.
اما در مجموع تاملات و مباحثات چنین به نظر میرسد که ارائه ی زاویه دید راهبردی از یک مفهوم فراتر از راهبردی احتمالا می تواند برای ایجاد حرکت باشد؛ در واقع این ورود به کار همراه سازی اذهانِ متوجه به اراده و متوجه به حرکت می آید.
اگر شما بتوانید یک بحث را وزن راهبردی ببخشید آن وقت اذهان و اراده هایی که دنبال مطلوبیت های متعدد هستند، با ارتباط گیری با این مساله متوجه خواهند شد که خواهند توانست با تکیه بر این مساله با یک تیر چند نشان بزنند، در وقاع با هزینه ی کمتر آورده ی بیشتر بدست بیاورند، در نتیجه عملا در حرکت با مشا در پیگی این مساله همراه خواهند شد.