حق یا تکلیف
#مشخصات_اسلام
#یادداشت
#احمد_قوی
#یادداشت_85
#جلسه_345
حق یا تکلیف
برای این که محل نزاع شفاف تر شود باید مشخص کنیم که منظور از ادبیات حق و ادبیات تکلیف چیست:
از فرمایش جناب استاد کاملا این مطلب برداشت می شود که منظور از ادبیات حق یعنی این که با انسان از حقوق خودش و همچنین تکالیفی که دیگران نسبت به او دارند صحبت شود. و در مقابل ادبیات تکلیف بدین معناست که با مخاطب از تکالیفی که بر عهده اوست و همچنین حقوقی که از دیگران بر ذمه ی وی می باشد گفتگو کرد.
بر همین اساس کاملا مشخص است که ادبیات اسلامی در مواجهه با انسان تکلیف محور است که در آن تکالیف انسان به مراتب چگالی بیشتری نسبت به حقوق او دارد. چه در ادبیات قرآن کریم و چه روایات و چه حتی اخلاق و فقه (اساسا فقه ما فقه ادای تکلیف است و نه فقه استیفای حقوق .)
زیرساخت های هستی شناختی ما هم موید همین معنا است. انسان در اولین و محوری ترین رابطه خود در برابر خداوند متعال اولا و بالذات مکلف است و نه صاحب حق. اگرچه که در ادامه و به واسطه ی امثال “کتب علی نفسه الرحمه ” به نوعی صاحب حق هم می شود. بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که ادبیات و رویکرد تکلیف مدارانه به نسبت #توحیدی تر است. در مقابل می بینیم که در فضای تمدن اومانیستی غرب مباحثی همچون انتظار بشر (منهای توحید و فطرت) از دین مطرح می شود.
از طرفی با یک نگرش تربیتی به انسان ها می یابیم که اکثریت قریب به اتفاق آن ها در مورد استیفای حقوق خود نیاز به بعث جدی ندارند در حالی که برای ادای تکالیف خود و حقوق دیگر دائما نیازمند دعوت، امر، توبیخ و… هستند.
در عرصه ی عمل و تجربه هم به وضوح قابل مشاهده است که تربیت های اصیل و محیط های ناب اسلامی که از آن انسان های بزرگ و دارای مراتب بالای کمال برخاسته اند همواره بر اساس ادبیات تکلیف مدارانه شکل گرفته اند که نمونه اعلای آن انقلاب اسلامی ، دفاع مقدس و جریانات 10 سال اخیر منطقه و جبهه مقاومت است. به هیچ وجه قابل تصور نیست که با ادبیات و رویکرد تربیتی “استیفای حق من” بتوان جوانانی را تربیت کرد که حضرت امام آن ها را فتح الفتوح انقلاب اسلامی می دانست