کدام دنیا؟
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_123
#جلسه_345
#زندگیـگرایی
#دنیا_گرایی
🔰کدام دنیا؟
رهبری جوهره اصلی مکتب امام را رابطه دین و دنیا بیان می کنند، و می گویند که نقشه اصلی امام و کار اصلی امام بنای یک نظم مدنی سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی بوده است.
“جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطهى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسألهى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مىكنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده
بود. اسلام، دنيا را وسيلهاى در دست انسان براى رسيدن به كمال مىداند. از نظر اسلام، دنيا مزرعهى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسانها، تلاش انسانها، خرد و دانايى انسانها، حقوق انسانها، وظايف و تكاليف انسانها، صحنهى سياست انسانها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنهى تربيت، صحنهى عدالت؛ اينها همه ميدانهاى زندگى است. ”
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می فرمایند:
یک نفری آمد پیش حضرت امیر و از دنیا شکایت کرد حضرت می گوید
إِنَ الدُّنْيَا مَنْزِلُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ عَاقِبَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَتِهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَائِه
یک تعبیر دیگری هم هست که جابر بن عبدالله انصاری می فرماید که ما نزد حضرت امیر بودیم در باب ذم دنیا صحبت شد و حضرت توضیحاتی مید هند.
اینکه ما دنیا را وسیله ای در دست انسان برای رسیدن به کمال می دانیم هم در فضای روایی ما هست هم در ادبیات قرآنی هست و هم تقریری که حضرت آقا از مکتب امام دارند این را نشان می دهد:
“به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنهى عظيم و در اين عرصهى متنوع، به مجموعهى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيكناپذيرند. دين نمىتواند غير از دنيا عرصهى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازندهى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا- يعنى محيط زندگى انسان- بدون دين، تبديل مىشود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنهى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنهى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به حساب نيايد. در چنين صحنهيى، آنچه مىتواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصتهاى زندگى انسان، به معناى نعمتهاى پراكندهى در عرصهى جهان، به معناى زيبايىها و شيرينىها، تلخىها و مصيبتها، وسيلهى رشد و تكامل انسان است. اينها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اينكه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهمتنيدهى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطهيى است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.”
بعد در ادامه یک معنای دیگری برای دنیا هم ذکر می کنند که این معنا را ادبیات دینی ما نفی کرده است:
“اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است ”
یعنی اگر شما بر اساس امیال و هوی و هوس به رفاه مشغول بشوی مذموم است اما اگر این نباشد مذموم نیست.
“يك انسان معمولى هم مىتواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيهى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمىتوانند باهم جمع شوند.”