پیرو یادداشت دیروزم مایل بودم نقبی بزنم به شکافتن بیشتر معضله
بسم الله الرحمن الرحیم
پیرو یادداشت دیروز
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_71
#جلسه_352
پیرو یادداشت دیروزم مایل بودم نقبی بزنم به شکافتن بیشتر معضله
یک خیز: اگر انسان با فطانت و هوشمندی در افق اقدام و تجربه قرار بگیرد و از پیش افقی – هرچند نه تماما واضح و بلکه گاهی همراه با برخی سوالات اما اصیل و مبتنی بر شواهد یا جمع بندی های قطعی یا نسبتا قطعی – برای اقدامات خود در نظر گرفته باشد، می تواند – رفته رفته و با سرعتی متناسب با میزان هوشمندی و میزان ” حضور ” اش در بطن و متن حادثه و تجربه، – « ساخت » مناسبات و فرآیندهای موجود را در نسبت با اهدافی که باید، مورد تحلیل و آسیب شناسی جدی قرار دهد.
و اگر از قوه ی ابتکار هم برخوردار باشد میتواند با در نظر گرفتن سرمایه های بالفعل و حتی بالقوه از طرفی و افق ها و اهداف عینی از طرف دیگر « ساخت » جدیدی را برای محیط خود پیشنهاد دهد؛ ساختی که در آن آسیب های موجود تا حد امکان برطرف شده و اهداف در تک تک مراحل آن حضور پررنگ تری داشته باشند. که این ساخت میتواند یک ساخت سریع التحقق باشد و می تواند هم مسیری برای « شدن » اش در نظر گرفته شود و به مرور زمان پدید آید.
اگر شخصی موفق شد که حضوری اینچنین در صحنه رقم بزند و ساخت یا حداقل چارچوب های ساخت جدیدی را ابتکار کند – و برای بدست آوردن چنین چیزی از تمام سرمایه های خودش استفاده کند تا مطمئن شود که از جمیع جهات « ممکن » اقتدارات کافی برای دستیابی به آنچه لازم میداند را فراهم آورده است، – از یک منظر تازه به اول راه رسیده است… و با یک چالش اساسی مواجه است و آن هم این است که این راه را چگونه محقق کنم؟
هرچه این راهی که در حال تاسیس است گستره ی فراگیر تری داشته باشد امکان تاسیس آن از عهده ی یک فرد خارج تر است. هر چند که با توجه به منشایی که این راه « جدید » را موجب شده است ( که عبارت باشد از آن حضور هوشمندانه و « درک » ای که به تبع آن فراهم آمده است ) حضور آن فرد در تمامی شئون و جوانب این مسیر جدید الزامی به نظر میرسد. چرا که نسبت شئون مختلف این ساخت با یکدیگر، وزن هرکدام، فوریت شان، راهشان، چالش هایشان، قطعیاتشان و ظنیاتشان و … همگی باید لحاظ شوند و طراحی هوشمندانه و عاقلانه و شدنی به پیش رود.
در چنین حالتی ( که از طرفی از آب درآمدن چنین مسیری از عهده ی یک فرد خارج است و از طرف دیگر حضور یک فرد با ضریب اهمیت بسیار بالا در اکثر شئون الزامی است ) چه راهکاری به ذهن میرسد؟
به نظر میرسد بهترین یا یکی از بهترین راه ها این است که خود را تکثیر کند و تکثیر یافتگان خود را بر سر بزنگاه های طرح حاضر نماید و سپس نقش خود را عمدتا در ارتباط با این تکثیر یافتگان تعریف کند هر چند که میتواند خود مستقیما در صحنه نیز حاضر باشد. ( این همان مطلبی است که در یادداشت قبلی با تطبیق بر فتوت تا حدودی به آن پرداختم )
البته در ابتدای مسیر تاسیس این راه، هنوز چون ابعاد و شئون مختلف چندان پا نگرفته اند و پر مولفه نشده اند، می توان از آن معضل موقتا صرف نظر کرد و کار را پی ریزی نمود هرچند باید از اصلی ترین دغدغه ها حل همان مساله باشد.
اما در این موقف یک معضل دیگر خود نمایی خواهد کرد و آن هم اینکه چون این مسیر جدید است و احتمالا اقتضائات جدید و غیر مألوف فراوان نیز دارد از طرفی پیش بری مدل ایجابی جدید با مشکل مواجه است چرا که هنوز فهم کامل و پذیرش کامل صورت نپذیرفته است و در جانب ایجاب و آنچه که « باید » نارسایی وجود خواهد داشت. و از طرف دیگر روال های آسیب دار مألوف نیز وجود دارند، و هر خلائی ممکن است به سرعت محیط را گرفتار آنچه که «نباید» بکند. شبیه بحرانی که در شنا کردن در خلاف جریان آب با آن مواجه میشویم. و یا به عنوان مثال در انقلاب اسلامی جا انداختن اصل شئون جمهوریت یک بحث بوده است و نغلطیدن در شئون سابق شاهنشاهی و استعماری و غیر مستقل و … بحث دیگری.
و حتی در صورت کمتر بودن چالش و پذیرفته بودن اصل چارچوب توسط همکاران هم، چون توسط حضار بر خلاف شخص اول – به قول شهید آوینی (ره): – «از پایان یک راه طی شده» به مسائل نگاه نمی شود هنوز هیچ نوع بصیرتی نسبت به چالش ها وجود ندارد، و هیچ نوع ضرورتی ضریب نمیخورد و به عنوان یک ضرورت درک نمیشود، در صورت تذکر هم حتی اگر اصل تذکر بودنِ تذکر درک شود در حد یک شکوه ی اخلاقی و نه یک اعلام خطر با آن برخورد خواهد شد. لذا به راحتی اتفاق خواهد افتاد که به شخصی بگوییم گلدان را تکان بده و ندهد، یا بگوییم گربه را چخ کن و فقط آن را نگاه کند، یا خطری را به او گوشزد کنیم و او حتی زیر بار این خطر له شود و هزینه دهد اما هیچ متوجه نشود و اقدامی هم نکند. یا فوریت و ضرورتی را گوشزد کنیم اما او براحتی آن را انجام ندهد.
[نوعا چنین است که شخص اول وقتی در مقام آسیب شناسی وضعیت موجود طرح جدید سخن میگوید و یا در حال روشن نمودن افق آن یا زمینه های آن سخن میگوید، هیچ گزاره یا دلیل مساله ای را بدون لحاظ تاثیرش مطرح نمیکند. حتی اگر تشبیهی در سخنش به کار میبرد برایش موضوعیت دارد که حیثیت آن تشبیه خوب فهم شود، چرا که او در حال تلاش برای جا انداختن یک معنای دقیقی است که در ذهن خود بر آن اشراف دارد و آن را با ظرافت و فکر و با صرف وقت و دقت و تجربه به دست آورده است و علی القاعده نمیخواهد چیز دیگری غیر از آن را تفهیم یا القا کند.]