بی فکری
بی فکری
انسان امروز کمتر فکر میکند و بیشتر مصرف میکند. اندیشه او برای بهتر زییستن و ارتقا کیفیت زندگی خلاصه شده و تنها به دو چگونه فکر میکند. چگونه بیشتر سرمایه بدست بیاورم و چگونه بهتر آن را مصرف کنم تا به لذت بیشتری برسم.
جهان این انسان جهان بی فکری است. در این جهان انسان حقیقتا اراده ای از خویش ندارد و به اسم دموکراسی بیشتر برده شده است. آزادی یک پوشش برای خفه کردن حقیقت است .
در تمام دوران ها این غفلت برای انسان ها در کمین بوده ولی در جهان امروز غفلت تبدیل به یک ایدئواوژی شده است. بر اساس آن زیست شکل گرفته و تمدنی در تمام جهات ساخته شده است. این تمدن برای رسیدن به این کمال ابتدا هرنوع اندیشیدن دیگری را به غیر از خود را نادیده گرفت و از آن گذشت وسپس دستگاه فکری و محاسباتی خودش را معیار فکر و اندیشه قرار داد.
دراین رویارویی ما باید دو گام را از پیش رو برداریم. اول انکه به انسان امروز یادآورشویم که به سرمایه خودش باز گردد. این سرمایه چزی جز قوه تعقل و تفکر در او نیست. بعد از آن این سوال را برایش جدی کنیم که انسان با این دارایی قوه عقل به چه چیزی فکر کند اساسا تفکر کرده است؟