نعمت دعوا!
بسم الله الرحمن الرحیم
چقدر دعوا خوب است! عجب نعمتی است این دعوا. تیز کردن بحث با یکی، ایجاد توقع از او، مجبور کردن به پاسخ دادن، مخصوصا اگر دعواها جدی باشد، در نقطه درد ایستاده باشی، آن وقت دعوا ها واقعا راهگشا است. حتی از لحاظ علمی راهگشا است.
خیلی از حرف های جدی را تا وقتی فضا جدی نشده، افراد بیان نمی کنند. به راحتی از کنار آن می گذرند. حرف های جدی، تیز است، اسیدی است، به پَر افراد گیر می کند. خیلی ها تا وقتی فضا جدی نشود، تا وقتی احساس نکنند که فشار روی آنها است، به جهت حفظ احترام اشخاص، به جهت اینکه این برادری ها حفظ شود، به جهت اینکه فشار برای خودشان نخرند، فضا را به سمت جدی شدن نمی برند. و این ملاحظه ها، کم کم ما را از فضای جدی بودن، خارج می کند. یک فضای سرسری گرفتن در کارها برای ما ایجاد می کند. در خلسه و فضای راحت خودمان احساس می کنیم چقدر خوب است. همه چیز آرام پیش می رود، و به خیال خودمان، چقدر صبر راهبردی داریم که گام به گام، کارها را پیش می بریم. اما کسی که از بیرون نگاه می کند، می بیند که اصلا کار پیش نمی رود.
خدا رحمت کند سید را، سید مصطفی عزیز. او چون در نقطه درد ایستاده بود، روحیه دعوای او در چشم خیلی ها برجسته بود. کمتر کسی را دیدم که حتی از این خصلت او بتواند به خوبی تقریر کند. اما در صحبت هایی که با دوستان داشتم، اتفاقا یکی از نقطه های اصلی او را که موجب رشد چند برابری او شده بود، همین فهمیدم. او کارهایش جدی بود. من اوقات زیادی را با او بودم، اما دائما در فضای شوخی با او سر می کردم. برای همین، من را در بازی های جدی اش راه نمی دادم. من را حساب نمی کرد.
گاهی کمی فضا جدی می شد، توقع های او شروع می شد، دعواهایش کم کم شعله می گرفت. اگر کمی صبر می کردم، آن موقع ارزش کارهای جدی اش، بازی های جدی ای که او خود را در آنها تعریف کرده بود، پیدا می شد.
با این شوخی ها، نمی توان به کار جدی وارد شد. کار جدی، جسارت می خواهد. تیز شدن می خواهد. شاید اول هم بترسیم که نکند مخاطبم ناراحت شود، نکند جسارت به استاد باشد، نکند … ولی تا تیز نشویم، تا به نقطه درگیری و دعوا نرسیم، کارها جلو نمی رود. نقطه هایی که گیر کرده ایم، اینجاهایی نیست که ما در حالت «همه خوبیم، ما خوشیم، و…» به آن می رسیم. بلکه آن نقاطی است که ما اگر تناقضی در کار احساس می کنیم، آن را سؤال کنیم. تا راضی نشده ایم، پیگیر اعتراض خود باشیم. نافی اطاعت نیستم، ولی اینکه به راحتی کار را کنار بگذاریم، به راحتی به حالت سرسپردگی برویم، سریع قبول کنیم، به امید اینکه فرمانده بالادست لابد فکر کرده، و من دیگر فکر نکنم، این سازنده نیست. سازندگی ها در درگیری ها و دعواها اتفاق می افتد.
جدی باشیم و دعوا کنیم. و البته نگذاریم این دعواها، که برای رشد کار چاره ای جز آن نداریم، به رفاقت های باارزش مان آسیب وارد کند.
من که می گویم، حتی با ح فلاح هم دعوا کنیم. این استاد عزیز را به نقد بکشیم.
اصلا سید چقدر خوب بود، که اگر حرف استاد را مخالف نظرش می دید، تمام قد می ایستاد، دعوا می کرد. نمی گذاشت تا راضی نشده، کار جلو برود. و البته وقتی که راضی می شد، واقعا همراه بود. می شد روی او حساب کرد. و بارهای سنگین روی دوشش گذاشت.
خیلی از ما، به هوای دعوا نکردن، اصلا زیر بار های سنگین نمی رویم. باری به دوش نمی کشیم. و خوشیم که دعوایمان نمی شود. بهتر است بگوییم ما اصلا بازی نیستیم. خارج از بازی، خوشیم!