از خود بیگانگی
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_انسانشناختی
#مهدی_خداپرست
#یادداشت_3
#جلسه_103
▫️بسم الله الرحمن الرحیم
مفهومی که از جلسه اول در ذهنم نقش بود و اشاره استاد به آن در جلسه سوم، موضوع را برایم مهمتر و جالب تر کرد، مفهوم «از خود بیگانگی» بود. از خود بیگانگی یا الیناسیون واژه ایست که خصوصا در قرن های 18 و 19 میلادی و حتی بعداز آن تا کنون، رواج زیادی در فضای تحلیل های فلسفی و جامعه شناختی دنیای غرب داشته است. شاید هگل برای نخستین بار این مفهوم را رایج میکند. او از خود بیگانگی را در ارتباط با حوزه های مختلفی تعبیر و تفسیر میکند. یکی از این حوزه ها «دین» است. وی دین را یکی از عوامل از خودبیگانگی انسان به معنای منفی آن می داند. او دین را مجموعه ای از قضایا می داند که از ناحیه مرجعی وضع شده و ما ملزم به تبعیت از آن هستیم و مبنای چنین دینی را اعتبار و اقتدار آن مرجع میداند نه تشخیص عقل انسان.
هگل این وضع را «بریدن» یا «فصل شدن» انسان از «طبیعت» خود می داند؛ زیرا در این حالت دیانت انسان که تعیین کننده رفتار اوست از طبیعت او نمی جوشد، بلکه از بیرون بر او تحمیل می شود.
مارکس نیز یکی دیگر از اندیشمندانی است که این مفهوم را به تفصیل مورد بحث خود قرار میدهد. مارکس تاریخ نوع بشر را جنبهای دوگانه میداند، یعنی از یکسو، تاریخ، نظارت انسان بر طبیعت است و از سوی دیگر، تاریخ، از خود بیگانگی هرچه بیشتر انسان است. لذا از خود بیگانگی به وضعی اطلاق میشود که در آن، انسانها تحت چیرگی نیروهای خود آفریدهشان قرار میگیرند و این نیروها به عنوان قدرتهای بیگانه در برابرشان میایستند. یعنی انسان ها نه تنها نمیتوانند رابطه معنا داری با مصنوعات خویش برقرار کنند، بلکه خویش را مقهور آن اعمال و محصولات آن مییابند و محدودیت های جدیدی برای او میشوند که بشدت از آن ها احساس بیگانگی میکند.
سیر تطورات و تعبیرات از این مفهوم در لسان اندیشمندان مغرب زمین مفصل و متفاوت است. اما شاید پاشنه آشیل همه این توصیفات، اذعان همگی آن ها به این مهم باشد که بشر غربی با شعار آزادی، خود را دربند اعمال خویش محصور کرده. اعمالی هیچ ارتباط معنا بخشی با آن ها ندارد. ظاهرا بشر غربی هم به دنبال حرکت آزادانه به سمت امیال طبیعی خویش بوده و هست، ولی چون تنها عقل خودبنیاد را معیار تشخيص این راه گذاشته و دست خود را از وحی منقطع نموده، به بیراهه میرود. او میخواهد به دنبال علاج باشد ولی بیشتر به درد افزوده است. او میخواهد راهی نو به سوی بشریت بگشاید ولی در واقع راه های صلاح او را کور تر میکند.
اینکه بزرگان ما فرموده اند که دوران تزلزل تمدن غربی شروع شده و با سرعت پیش میرود، یک وجهش حاکی از این خبر است که بشریت دیگر تاب این فشار روزافزون از خودبیگانگی را نداشته و تمام نسخه های درمانی فیلسوفان و جامعه شناسان بیشتر به درد او افزوده است.
امیدواریم انقلاب اسلامی بتواند، راه گشایشی نو را در پیش پای مردمان جهان بگشاید و آن ها را از حصار خود بیرون کرده و به آزادی حقیقی سوق دهد.
والسلام علی من اتبع الهدی