نسبت کلام انقلابی با کلام قدیم
درمورد میراث حوزوی دو نوع مواجهه می توان داشت:
یک مواجهه اینست که علوم متداول حوزوی را بیهوده دانسته و مسائل آن را بی ارتباط به عصر حاضر و نیازهای آن بدانیم؛ همچنین خود را بی نیاز از علوم مرسوم حوزوی دانسته و تلاش کنیم متناسب با نیازهای زمانه خود در فضای علمی وارد شویم . این نوع ورود کاملا واضح است که از طرف جامعه علمی پس زده می شود و موجب می شود که هیچگاه با این ورود نتوانیم نگاه اصلاحی خود را در علوم حوزوی وارد کنیم . ضمن اینکه طلبه در این حالت از گذشته خود بریده شده و هیچ عقبه تاریخی پشت سر خود احساس نمی کند. علاوه بر آثار و تبعات منفی دیگری که این نوع مواجهه با علوم حوزوی، در جریان علمی حوزوی و طلاب دارد.
یک مواجهه دیگر اینست که خود را بر قله دانش های موجود در نظر بگیریم و با این نگاه به دانش های حوزوی بنگریم، که ما بر دوش گذشتگان خود سوار هستیم؛ به این معنا که مباحثی که سالیانی درگیری اصلی یک علم بوده، هم اکنون در چند خط یا چند صفحه برای ما خلاصه می شود و ما می توانیم با موضوعات جدیدی مواجه شویم و لذا مثل کودکی هستیم که بر دوش پدر خود سوار شده و می تواند با پدیده های جدیدی مواجه شود. در این نگاه علوم حوزوی نیز، پس از چند صد سال سابقه و رشد، هم اکنون به نقطه فعلی رسیده و نیاز دارد تا ما هم همچون پیشینیان علوم را رشد داده و به نسل بعدی تحویل دهیم، که گاهی آثار این رشد و ارتقای علم در تاریخ علم فراموش نخواهد شد.
اینکه پویشی که مد نظر داریم را تحت عنوان کلام همراه با قید انقلابی تعریف کرده ایم، فوایدی که گفته شد را دارد؛ اما الزامی نیز، در پی این انتخاب است و آن الزام هم اینست که باید خود را به این گذشته متصل کرده و برای دیگران توضیح بدهیم که این کلامی که در ظاهر هیچ ارتباطی با کلام قدیم ندارد، چگونه به گذشته این علم مرتبط می شود؟
آیا در فضای تأسیسی نیز امتداد گذشته بودن لازم است یا خلأ موجود را بتوانیم نشان بدهی و پاسخ خودت را یک پاسخ متصل به عراق نشان بدهی کافی است؟