بررسی کتاب هنری کسینجر

#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#سید_مصطفی_مدرس
#یادداشت_12
#جلسه_116

1️⃣بخش اول:

#نظم_توحیدی
#نظم_شیطانی
#پیمان_وستفالی

برای فهم آنچه که نظام شیطانی میخوانیمش ضروریست نظم جهانی ای که هنری کسینجر بدان اشارت دارد را فهم کنیم اما پیش از آن به عنوان مقدمه بایستی گفت:

جنگ‌هایی که دارای وسعت و ابعاد بین‌المللی می‌شوند، نظم موجود را به چالش می‌کشند. در پایان این جنگ‌ها نظم موجود تغییر کرده و فاتحان تعیین‌کننده نظم جدید خواهند شد.
در مراحل استقرار نظم جدید پس از اتمام جنگ‌ها در جهان باید به موارد زیر اشاره کرد:

1- نظم وستفالیا پس از جنگ‌های 30‌ساله اروپا
2- نظم موازنه قوا پس از جنگ‌های ناپلئونی
3- امنیت دسته‌جمعی پس از جنگ اول جهانی
4- نظم دوقطبی پس از جنگ دوم جهانی
5- نظم نوین و تک‌قطبی پس از پایان جنگ سرد
6- نظم هژمونیک پس از جنگ عراق و افغانستان
7- نظم چندقطبی و منطقه‌گرایی پس از جنگ نیابتی

پیمان وستفالی

جنگ‌های 30 ‌ساله مذهبی در اروپا (1648–1618) منجر به پیمان وستفالی میان کشورهای اروپایی شد. وستفالی نخستین پیمان صلح چندجانبه پس از رنسانس در اروپاست. در این پیمان حقوق برابر و یکسان کشورها به‌عنوان واحدهای سیاسی مستقل برای نخستین‌بار مطرح شد و مورد پذیرش قرار گرفت. شاخص عمده دوره وستفالیا پیدایش، رشد و تکوین دولت‌های ملی است که انحصار بازیگری روابط بین‌الملل را به خود اختصاص دادند. این قدرت‌ها توانستند قدرت‌های غیراروپایی نظیر امپراتوری چین، ایران و عثمانی را به حاشیه رانده یا مقهور قدرت خویش ‌کنند. بدین‌سان نظم وستفالیا نظمی اروپایی بود که به‌آرامی به سراسر جهان تسری یافت.

حاکمیت وستفالی (انگلیسی: Westphalian sovereignty‎) این اصل در حقوق بین‌الملل است که، بر پایهٔ اصل عدم مداخله در امور داخلی کشور دیگر، هر دولت ملی بر قلمرو و امور داخلیش دارای حاکمیت است، و این که هر دولت (فارغ از این که چقدر بزرگ یا کوچک باشد) در حقوق بین‌الملل برابر است. این دکترین با توجه به پیمان وستفالی، امضا شده در ۱۶۴۸، که به جنگ سی‌ساله پایان داد، که در آن دولت‌های اصلی قاره‌ای اروپا – امپراتوری مقدس روم، امپراتوری اسپانیا، پادشاهی فرانسه، امپراتوری سوئد و جمهوری هلند – توافق کردند به تمامیت ارضی یکدیگر احترام بگذارند نامگذاری شده است. با پراکنده شدن نفوذ اروپا در سراسر عالم، اصول وستفالی، خصوصاً مفهوم دولت‌های دارای حاکمیت، به اساسی در حقوق بین‌الملل و نظم فراگیر جهانی بدل شد.

دانشوران روابط بین‌الملل شروع نظام بین‌المللی کشور مستقل، شرکت‌های چندملیتی، و سازمان‌های مدرن نشات گرفته از غرب را از پس از صلح وستفالن می‌دانند.

پ.ن:
آشنایی با قرارداد وستفالی:
قرارداد وستفالی، عهدنامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی (1648-1618) میان کشورهای اروپایی منعقد شد.
این جنگ که به علل مذهبی و به سبب مبارزه بین «کاتولیک‌ها» و «پروتستان‌ها» از سال 1618 آغاز شده بود؛ رفته رفته به صورت جنگی تمام عیار برای به چنگ درآوردن اقتدار سیاسی و نظامی در اروپا درآمد و در نهایت نیز معاهده صلح در دو شهر از ایالت وستفالی منعقد شد و به جنگ مذهبی خاتمه داد. در این معاهده تمام کشورهای اروپایی به جز انگلستان و لهستان شرکت داشتند.

اهمیت عهدنامه وستفالی که شاید نخستین معاهده صلح چند جانبه در چند قرن اخیر باشد، در روابط بین‌الملل از این جهت است که این عهدنامه و کنفرانس آن مبنای کنفرانس‌های بعدی و راهنمای کشورها در روابط بین الملل شد.

علاوه بر این عهدنامه مذکور کنفدراسیون سوئیس و کشور هلند را مستقل شناخت و بر اساس آن، قریب 350 واحد سیاسی آلمان نیز به وسیله عهدنامه مزبور استقلال یافتند.

هم‌چنین استقلال فرانسه، اسپانیا و پرتغال مورد تایید قرار گرفت و مداخله پاپ رسماً در امور داخلی و خارجی آنها ممنوع اعلام گردید و نیز حق انعقاد قرارداد و قبول مسئولیت بین المللی و تنظیم امور داخلی کشورهای اروپایی، بدون مداخله دولت خارجی یا توجه به خواسته‌های امپراطور رم و پاپ، به خود این کشورها واگذار شد.

در این معاهده هم‌چنین اصل استقلال کشورها، اعم از سیاسی و مذهبی و نیز تساوی آنها در روابط بین‌المللی و روابط خارجی برای اولین بار و رسماً مورد موافقت قرارگرفت. کشورها در انتخاب مذهب آزاد گذاشته شدند و ضمناً تعهد نمودند که گروههای مذهبی کاتولیک، لوتری و کالوینیست از آزادی کامل برخوردار باشند.

بر اساس قرارداد وستفالی، سیستم توازن قوا در امپراطوری رم از یک طرف و اروپا از طرف دیگر ایجاد شد که هدف اصلی آن جلوگیری از ظهور یک دولت برتر میان واحدهای سیاسی اروپا بود. امضاءکنندگان وستفالی هم‌چنین تعهد نمودند که در مقابل هرگونه تجاوز، بدون توجه به مذهب، یکدیگر را یاری دهند.

بدین ترتیب واقعه امضای پیمان صلح وستفالی میان رهبران اروپایی راه را برای تشکیل دولت‌های ملی در اروپا و دیگر نقاط جهان هموار کرد و ملت‌های جهان به تشخیص و هویتی متمایز با دیگران رسیدند.

کتاب نظم جهانی هنری کیسینجر با شرح جزئیات پیمان وستفالی آغاز می‌شود؛ پیمانی که در پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی میان کشورهای اروپایی، اصول حاکم بر کشورهای مستقل را پایه‌ریزی کرد. برخی از این اصول، احترام به استقلال و حق حاکمیت کشورهای مستقل، و عدم مداخله در امور داخلی دیگر کشورها بود.

به نظر آقای کیسینجر، اصول مندرج در پیمان وستفالی پایه تمامی نظم‌های جهانی از آن زمان به بعد بود، و کشورها در جستجوی توازن میان قدرت‌های اصلی‌ای بودند که آتش جنگ‌های عمده را برمی‌افروختند – از جمله در فاصله سال‌های ۱۷۹۳ تا ۱۸۱۵، و بعد از سال ۱۹۱۴.

او در این کتاب بر آن است که رویکرد فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف را از زاویه نظم جهانی توضیح دهد.

کیسینجر می‌نویسد «عصر ما هر از گاهی به شدت به دنبال مفهومی از نظم جهانی است… هرج و مرج پهلو به پهلوی وابستگی بی‌سابقه متقابل کشورها به یکدیگر عنصری تهدید کننده است: گسترش سلاح‌های کشتارهای جمعی، تجزیه دولت‌ها و تاثیر تخریب های زیست محیطی، تدوام نسل کشی و گسترش فن آوری جنگی، ستیزه‌گری را ورای کنترل یا فهم بشری می‌برد… آیا ما با دوره‌ای رویاروی هستیم که نیروها ورای مهار هرگونه نظمی، آینده را رقم می‌زنند؟»

مبنای کتاب یافتن این نظم جهانی با سفر تاریخی به مناطق مختلف جهان است.

از نظر او «گسترش اسلام در قرن هفتم و حکمرانیش بر خاورمیانه، آفریقای شمالی و بخش‌هایی از آسیا و قسمت‌هایی از اروپا باعث شد که جهان عرب با روایتش از نظم جهان، تصور کند که باید جنگ را تا مناطقی که مردم بی‌ایمان می نامیدند، گسترش دهد تا جایی که کل جهان تحت عنوان یک نظام واحد دینی دربیاید.»

کیسینجر اما می گوید نظم جهانی از نظر آمریکا «نه تنها سیستم توازن قدرت را در بر گرفت بلکه شامل دستیابی به صلح از طریق گسترش اصول دموکراتیک نیز بود.»

او در بخش دیگری از کتاب به نام «ایالات متحده و ایران»، در ابتدا با نقل سخنان رهبر ایران در رابطه با شکست کمونیسم و لیبرالیسم و بیداری اسلامی، این سخنان را مصداق هم‌سازی قدرت آسمانی و زمینی می‌داند و آن را «پروژه نظم جهانی جایگزین» در تقابل با نظم جامعه جهانی می‌نامد.

به نظر نویسنده، ایران در قیاس با کشورهای خاورمیانه «شاید منسجم‌ترین مفهوم از ملیت را دارد و به لحاظ کشورداری سنت عمیقی دارد… اما رهبران ایران دور از مرز کشورهای غربی و مدرن ندرتا به مفهوم وستفالی کشورداری رسیده‌اند.»

کیسینجر، دیدگاه‌ امام خمینی در رابطه با نظم جهانی را چنین تشریح می‌کند: «در دکترین خمینی دولت نه موجودیتی مستقل بلکه سلاحی در راه مبارزه مذهبی بود… همه نهادهای سیاسی در خاورمیانه و ورای آن، نامشروع بودند چون بر اساس قانون الهی شکل نگرفته بودند… روابط مدرن بین‌المللی که بر اصول معاهده وستفالی قرار دارد، به نظر او جعلی بودند چون روابط بین ملل باید بر زمینه‌های معنوی می بود.»

«در دیدگاه [آیت الله] خمینی به موازات دیدگاه سید قطب خوانشی ایدئولوژیک و توسعه‌طلبانه از حکومت وجود دارد که درجهت ایجاد یک نظم جهانی راستین گام می‌دارد.»

کیسینجر با آگاهی از حوادثی که در چند سال اخیر در خاورمیانه افتاده، تحلیل خود را پیش می‌برد. او می نویسد در دیدگاه امام خمینی اولین گام برای ایجاد یک نظم جهانی بر اساس دستورات اسلامی، از میان برداشتن دولت‌های غیر اسلامی در جهان اسلام و جایگزین کردن آنها با یک حکومت اسلامی است. کیسینجر حتی به مقدمه ای اشاره می کند که مقام معظم رهبری در سالهای قبل( ۱۹۶۷) بر کتاب سید قطب که خود در روزگار جوانی به فارسی ترجمه کرده، نوشته است. «رهبر ایران نوشته بود که طبق نظر این نویسنده ارجمند… آینده به اسلام تعلق دارد.»

تعبیر کیسینجر از این گفته همان نظمی است که به گفته او قرار است به جای نظم بین‌الملل بنشیند. او به قانون اساسی ایران اشاره می‌کند که به نظر او وقتی از اتحاد مسلمانان حرف می‌زند، منظورش «چیرگی ایدئولوژیک اسلامی» بر جهان است.

حجت الاسلام سید حسین حسینی یکی از اشخاصی هستند که به تقریر و نقد کتاب نظم جهانی هنری کسینجر نشسته اند.

ایشان می گوید من از مقدمه این کتاب، ۱۲ نکته محوری مورد نظر نویسنده را استخراج کردم تا نشان داده شود چنانچه نویسنده‌­ای، تعاریف و اصول و مبانی و طبقه بندی خاصی را برای پژوهش خود ارائه دهد و سپس در مسیر طرح و تحلیل و استدلال و استنتاج خود، از آن اصول مفروض عدول کند، این امر نشانه آن است که تحقیق او از مدار بنیادهای علمی خارج شده است زیرا به تناقض گویی و «شیبِ پارادوکسیکال» گرفتار آمده است.

این نکات بسیار قابل توجه هستند، به ویژه بند۴ که از نسبت نظم جدید بین‌­المللی با یک چشم‌انداز فلسفی سخن می‌­گوید و نشان آن است که هرگونه تحولی در عالم ذهن و عین، بدون مطالعات فلسفی و در اینجا؛ نظریه­‌های نوین فلسفه سیاسی، امکان پذیر نیست. این نکته دلالت بر آن دارد که اگر بخواهیم به مسئله «تمدن نوین اسلامی» نیز بیاندیشیم، این امر بدون ابداع و تدوین نظریه‌های نوین فلسفه سیاسیِ ناظر به مسئله تمدن نوین اسلامی به وقوع نمی‌­پیوندد.

مطالب اصلی پیش­گفتار این کتاب با عنوان «مسئله نظم جهانی» را، می‌­توان در ۱۲ بند خلاصه کرد که به ­نحوی نقش مبانی و اصول کلی نظری در دیدگاه‌های هنری کسینجر را دارند. نخست، عناوین کلی و سپس در ذیل هر عنوان، توضیحات کتاب بیان می‌شود.

این اصول (برمبنای دیدگاه کیسینجر و بر اساس برداشت تحلیلی نویسنده این سطور) عبارتند از:
۱. ملاک تجدد، ارزش‌های آمریکایی است زیرا منجر به تغییراتی مهم در وضع بشر شده است.
۲. اما امروزه نظام قانون محور آمریکایی، با چالش‌هایی روبرو شده است.
۳. تاکنون هیچ نظمی شکل نگرفته که مصداق تمام و کمال نظم جهانی باشد.
۴. نظم جدید بین‌المللی، یک چشم‌انداز فلسفی کاملاً منحصر به فرد داشت.
۵. گسترده‌ترین مفهوم نظم جهان شمول، از آنِ اسلام بود.
۶. شکل‌گیری بینشی متفاوت به نظم جهانی (در دنیای نو)، در آمریکا.
۷. اهمیت نظام وستفالی؛ اصول وستفالی تاکنون تنها مبنای مورد قبول همگان، از میان تمام مفاهیم نظم بوده است.
۸. مقابله با اصول وستفالی؛ (با این وجود)، اصول وستفالی از همه سو مورد هجوم قرار گرفته است (و گاه با ادعای برقراری نظم جهانی).
۹. بازتعریف مفهوم نظم جهانی؛ برای پاسخ به پرسش‌ها و چالش‌های پیش، باید به سه سطح از نظم توجه کرد.
۱۰. این کتاب به مناطقی می‌پردازد که تعبیر آن‌ها از نظم جهانی، بیشترین نقش را در تکامل دوران مدرن داشته است.
۱۱. تعادل بین مشروعیت و قدرت بسیار پیچیده است.
۱۲. طرح یک پرسش مهم؛ مسئله اصلی این است که: چگونه می‌توان ارزش‌ها و تجربه‌های تاریخی گوناگون و واگرا را در کسوت یک نظم مشترک در آورد؟

شرح این اصول را اینجا  بخوانید

ایشان در انتهای تقریر و بررسی خود میگوید:

۱ـ با نظر به آخرین فراز مطرح (بند۱۲)، می‌توان گفت نهایتاً هنری کسینجر تحلیل‌های خود را از «مفهوم نظم جهانی»، به یک پرسش فلسفه سیاسی و فلسفه تاریخی باز می‌گرداند که: چگونه می‌توان ارزش‌ها و تجربه‌های تاریخی گوناگون و واگرا را در کسوت یک نظم مشترک در آورد؟

بسیار روشن است که این پرسش، ریشه در یک پرسش مهم فلسفی دارد و آن نحوه جمع بین کثرت و وحدت است.

در نتیجه، این امر، نشان‌دهنده ریشه‌ها و مبانی فلسفی نگاه و رویکرد وی به مسائل سیاسی و در اینجا، مفهوم نظم جهانی است؛ و نه صرفاً یک تحلیل خُرد سیاسی در قالب مطالعات علوم سیاسی یا علوم اجتماعی کلاسیک.

۲ـ با مرور بر پیشگفتار و مفاد کتاب روشن می‌شود که:

اول؛ مسئله اصلی این کتاب، مسئله «نظم جهانی» و نحوه صورت‌بندی آن است.

دوم؛ مسئله نظم جهانی نیز وابسته به فهم مفهوم نظم جهانی است که کیسینجر در پیشگفتار کتاب بدان پرداخته است.

در نتیجه، نقطه دال مرکزی یا نخ تسبیح کتاب، مسئله نظم جهانی است و سرنخ آن نیز، مفهوم‌یابی آن در پیشگفتار کتاب است.

هنری کسینجر سه سطح از نظم را تعریف می کند:

۱ـ نظم جهان = مفهوم مورد پذیرش یک منطقه یا تمدن درباره چیستی مناسبات عادلانه و توزیع قدرت (برهمه جهان).

۲ـ نظم بین‌المللی = کاربست عملی این مفاهیم در بخش قابل توجهی از جهان به‌گونه‌ای که تعادل قدرت در جهان را تحت تأثیر قرار دهد.

۳ـ نظم‌های منطقه‌ای = از همین اصول پیروی می‌کنند اما در یک محدوده جغرافیایی مشخص اِعمال می‌شوند.

ـ هر یک از این نظام‌های سه‌گانه نظم، بر دو مؤلفه استواراند. این دو مؤلفه مهم نظم جهانی عبارت است از: ۱ـ مشروعیت؛ یعنی مجموعه‌ای از قوانین پذیرفته شده که محدوده‌های اختیار در عمل را تعریف می‌کند و ۲- قدرت؛ یعنی تعادل قدرتی که هنگام ناکارآمدی قانون، محدودیت‌هایی را تعیین می‌کند و از چیرگی یک واحد سیاسی بردیگری جلوگیری می‌کند.

اینجا همانجاییست که مباحثات ما شروع می شود. اینکه مشروعیت از کجا باشد؟ اینکه آن قدرتی که هنگام تعارضات نظام را حفظ کند چه باشد؟

اینجا همانجاییست که غرب مدرن مشروعیت خود را به واسطه قوانینی که با عقل خود بنیاد نگاشته است تامین میکند. همان عقلی که با تقلیل انسان به حیوان و تقلیل فطریات انسان به غرایز حیوانی انسانیت انسان را تحقیر کرده است. فاستخف قومه فاطاعوه

و قدرت حافظ نظم نوین جهانی قدرت و ثروت استکباری آمریکاست.

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها