چرا کلام تمدنی نه؟!
برای فهم کلام انقلابی، فهمیدن تفاوت بدیلهای نزدیک به آن میتواند تأثیر زیادی داشته باشد. یکی از بدیلهای نزدیک به کلام انقلابی، کلام تمدنی است.
بعد از اینکه عنوان کلام انقلابی را خوب توضیح میدهیم و آن را به صورت زیر تعریف میکنیم:
«کلام را نباید بخش معارفی دین ـ در کنار فقه و اخلاق ـ که به توصیف هستی میپردازد شمرد، همچنین نباید آن را دانشی دانست که صرفاً به دفاع از اعتقادات دینی میپردازد. کلام علم پشتیبانی از زندگی دینی است، برای زیست دینی باید طعام و خوراک اعتقادی متناسب آن آماده شود که هر آن در سوخت و ساز حیات به کار می آید. متکلم به یک پدیده اجتماعی به نام «اندیشه دینی مردم»(عقاید امّت) نگاه می کند، میداند که این ذهن جمعی هویت جمعی آن ها را شکل میدهد، پس اقدام به ذهنپروری می کند. در واقع کار کلام پخت و پز عقاید دینی است، لذا متکلم معمار اجتماعی در ساحت معرفت است. به همین علت اساساً کلام یک هویت بین بخشی دارد و از حوزههای مختلف دانشی تغذیه میکند و از تجربیات اجتماعی نیز بهره میگیرد تا بهترین طعام را برای تغذیه اعتقادی جامعه فراهم کند. در نتیجه میتوان گفت کلام بیشتر یک هویت اندیشهای دارد تا هویت دانشی.
حال اگر زندگی اجتماعی در حد و اندازههای یک انقلاب بالا آمد، به تغذیه اعتقادی متناسب با این زیست مترقی احتیاج خواهد داشت. زندگی انقلابی یک زندگی مترقی است، انقلاب از عالیترین دردهای بشر تغذیه کرده است، انقلابی بودن یعنی شیعگی در افق تمدنی، انقلابی بودن یعنی یک بندگی گسترده الهی، انقلابی بودن یعنی برای معماری یک تمدن نوین الهی آستین بالا زدن، لذا این زندگی طوفانی نیاز به پشتیبانی کلامی متناسب با خودش را دارد؛ و اگر علم کلام پشتیبان زندگی انقلابی قرار گرفت به آن «کلام انقلابی» می گوییم. کلام انقلابی نوعی کلام جدید است که مسألۀ مهمش تغذیۀ زیست بلند ارج انقلابی است.»
این مسئله مطرح میشود که با توجه به تعریفی که از انقلابی به عنوان قیدی که برای کلام آورده شده، و وجه تمایز آن را زندگی در افق تمدنی دانستید، چرا عنوان کار را کلام تمدنی نمیگذارید؟ انقلابی در اذهان به یک معنایی استعمال میشود که این تصویر را میسازد که صرفاً میخواهید مباحث کلامی مرتبط با مباحث مبارزه را مطرح بفرمایید. حال که محتوای شما کلامی است که میخواهد از شیعگی در افق تمدنی پشتیبانی کند، بهتر است که مسما را نیز با این عنوان همراه کنید.
برای بررسی این پیشنهاد باید گفت، اینکه کلام انقلابی بگوییم یا نه، بسیار وابسته به تصویری است که ما از انقلاب داریم،
واقع این است که افق انقلاب اسلامی صرفاً در یک افق تمدنی نیست که بخواهیم کلام پشتیبانی کننده از این زیست مترقی را کلام تمدنی بنامیم، اگر مهمترین و برجستهترین افقهای حیات اسلامی را 1. افق توحیدی 2. افق تربیتی 3. افق فرهنگی 4. افق تمدنی و 5. افق حکومتی بدانیم، انقلاب اسلامی از همه این اوجها برخوردار است و حیات انسانی را بهره مند از همهی این اوجها میخواهد؛
انقلاب اسلامی در افق توحیدی است یعنی آمده است تا بسط توحید در جانها و جوامع را رقم بزند، توحید را از جنس عمل میبیند که باید در جان انسانها محقق شود، آن هم توحیدی که عبودیت همه انداد بیمقدار الهی را نفی میکند.
در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسانها بايد براى او يعنى براى رضاى او عمل كنند. هيچ چيز و هيچ كس را نپرستند. در جامعهاى كه شخصپرستيها و شخصيتپرستيها، نفعپرستيها و لذتپرستيها و هر نوع پرستش محكوم مىشود و فقط انسانها دعوت مىشوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بين انسانها، چه اقتصادى و يا غير اقتصادى در داخل چنين جامعهاى و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير مىكند. [1]
اساساً اصل و اساس سخن جدیدی که انقلاب اسلامی مطرح کرده است، توحید است.
انقلاب اسلامى حرف نويى را به ميان آورد؛ حرف نويى كه مىتوانست در دنياى افكار عمومى، بخصوص در دنياى اسلام، براى خود جا باز كند. قسمت اعظم اين حرفِ نو توحيد بود؛ با معناى عميق و دقيق و همهجانبهى آن. توحيد يعنى حاكميت ارزشهاى الهى بر جامعه و نفى حكومتهاى طاغوتى، استبدادى، فاسد و طغيانگر بر ارزشهاى انسانى و اصيل. بنابراين توحيد ستون فقرات و ركن اساسى شعار اسلامى و پيام انقلاب اسلامى بود.[2]
همچنین انقلاب اسلامی در افق تربیتی است، و برای رقم زدن عبودیت گسترده الهی به میدان آمده است، و اساساً هدف خلقت انسان همین عبودیت است. امام خمینی ره این انقلاب را یک یقظه و بیداری معنوی میدیدند که در آحاد جامعه ما ایجاد شده است و هدف آن تعالی روحی انسان و تقویت معنویت افراد جامعه است.
قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُكُمْ بِوٰاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ مَثْنىٰ وَ فُرٰادىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا … ﴿سبإ، 46﴾
نه تنها هدف انقلاب که هدف ارسال رسل را نیز در همین نکته میدیدهاند:
هدف اصلی پیغمبر یک چیز است. …. انبیا میآیند تا انسان را از بدی از پستی از جهالتها و از رذیلتهای اخلاقی از پوشیده ماندن این استعداد درونی خلاص کنند. …. این هدف همان هدفی است که انبیاء برای آن مبعوث و به سوی جامعه بشری فرستاده شدهاند.[3]
انقلاب اسلامی در افق تربیتی است و دغدغۀ تهذیب، تعالی و رشد انسان و رسیدن او به قلههای شکوفایی فطرت را هدف گرفته است. بر این اساس تربیت در مکتب انبیا، بیدار ساختن فطرت انسانها بر مبنای آگاهیبخشی است تا انسان از سر اختیار و آگاهی حرکت کند و به تعالی دست یابد.
همچنین انقلاب اسلامی در افق فرهنگی است، فرهنگ همان تربیت است در اندازههای اجتماعی، در اینجا دنبال «تربیت جامعه» هستیم. انقلاب اسلامی برای جامعه هویتی قائل است و مقوله فرهنگ را برای تربیت و به کمال رساندن فرد و جامعه دارای اثر جدی میداند.
انقلاب اسلامی در افق تمدنی نیز هست، یعنی دنبال اینکه فرهنگ را در چهره سخت و کلان خود به فضازی زیست انسان بکشاند، نیز هست. در تمدن تمام اهداف، مبانی و اصول یک جامعه به عرصه بیرونی و شکل دادن چهره بیرونی و سخت جامعه بر مبنای آن کشیده میشود. در اینجا تلاش میشود مؤلفههای تربیتی در افقی اجتماعی محقق شوند، به عبارتی مولفههای فرهنگی به ساحت معماری اجتماع وارد میشوند.
بعلاوه اینکه انقلاب اسلامی در افق حکومتی نیز هست، این بافت فاخری که گفته شد بدون عنصر حکومت ناتمام و ناکافی است، بلکه گاه میتواند به ضد اسلام بدل شود. اقامه دین و حاکمیت الهی هدف بزرگ و مهم همه ادیان الهی است و مبارزات انبیاء و اولیای الهی همه در این راستا بوده است. لذا افق تمدنی به عنوان خروجیِ تعیّنبخش، و چهره قاهر عملیاتی انقلاب اسلامی وجود دارد، یعنی به گرفتن قدرت و معماری قدرت توجه جدی وجود دارد.
پس وقتی که میگوییم کلام انقلابی متوجه این غناها و بلکه توجهات افزونتری که در مفهوم انقلابی وجود دارد هستیم، و نمیخواهیم خود را محدود به زاویه تمدنی کنیم؛ لذا عنوان «کلام انقلابی» نسبت به «کلام تمدنی» عنوان بهتری برای این پویشی است که ما در پیش گرفتهایم.
[1]. صحیفه امام ج 5 ص 81 ، مصاحبه با روزنامه «السفير»، 2 آذر 1357
[2]. بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاههاى استان زنجان، سال1382
[3]. خامنهای(مقام معظم رهبری)، علی، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 379
عقیل رضانسب
#یادداشت_316
سلام علیکم برادر.تشکر از یادداشت خوبت.
گویا اصل طرح سوال یعنی تسمیه ی کلام انقلابی به کلام تمدنی با این پیش فرض هست که تمدن رو منحصر در پوسته ی سخت و جلوه ی بیرونی نکنیم.
یعنی مثلا وقتی میگوئیم تمدن غرب، مرادمان بجز سبک زندگی غربی، اخلاق و فرهنگ و نظام اولویتها و اهدافی که میسازد هم باشد.
و الا اصل طرح سوال مقداری بی ارتباط می نماید.