من_انسان_کیستم؟
#يادداشت
#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا
#توحيد_از_ديدگاه_خطمشي_اجتماعي
#اميد_فشندي
#يادداشت_38
#جلسه_152
#من_انسان_کیستم؟
چه كسم من چه كسم من كه بسي وسوسهمندم
گه از آن سوي كشندم گه از اين سوي كشندم
ز كشاكش چو كمانم به كف گوش كشانم
قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم
مگر استاره چرخم كه ز برجي سوي برجي
به نحوسيش بگريم به سعوديش بخندم
به سما و به بروجش به هبوط و به عروجش
نفسي همتك بادم نفسي من هلپندم
نفسي آتش سوزان نفسي سيل گريزان
ز چه اصلم ز چه فصلم به چه بازار خرندم
نفسي فوق طباقم نفسي شام و عراقم
نفسي غرق فراقم نفسي راز تو رندم
نفسي همره ماهم نفسي مست الهم
نفسي يوسف چاهم نفسي جمله گزندم
نفسي رهزن و غولم نفسي تند و ملولم
نفسي زين دو برونم كه بر آن بام بلندم
بزن اي مطرب قانون هوس ليلي و مجنون
كه من از سلسله جستم وتد هوش بكندم
به خدا كه نگريزي قدح مهر نريزي
چه شود اي شه خوبان كه كني گوش به پندم
هله اي اول و آخر بده آن باده فاخر
كه شد اين بزم منور به تو اي عشق پسندم
بده آن باده جاني ز خرابات معاني
كه بدان ارزد چاكر كه از آن باده دهندم
بپران ناطق جان را تو از اين منطق رسمي
كه نمييابد ميدان بگو حرف سمندم