فطرت، اسب سوخته یا هدهد سلیمان؟!
#يادداشت
#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا
#توحيد_از_ديدگاه_خطمشي_اجتماعي
#اميد_فشندي
#يادداشت_39
#جلسه_153
فطرت، اسب سوخته یا هدهد سلیمان؟!
پیشتر (#یادداشت_3) کمی در مورد فطرت در دو لایهی نظری و عملی نوشته بودم. مباحث امروز، آن ذهنیتم را در مورد فطرت بیشتر تقویت کرد.
نظریهی فطرت در تقریر سنتی خود، بهظاهر اسب سوختهای را میماند که در قمار قبیلهی ایمان با قافلهی تکامل طبیعی (وراثت) و اومانیزم، همواره به هزیمت میرود.
دعوا بر سر چیست؟ وقتی هر دو طرف، داستانی مشترک از حرکت تاریخی انسان داریم: موجودی آزمند و زیادهخواه و زراندوز و زورجو که تمام زیرکیاش را برای هرچه دارایی (رفاه) و بیبندی (آزادی) بیشتر بهکار میبندد. حالا چه فرق میکند که این حال بشریت را وضع طبیعی او بدانیم (وراثت تکاملی داروینی) یا شیطنتهای نفس امّاره؟ آیا فطرتی که فقط به #إلهام اکتفا میکند (فألهمها فجورها و تقواها) میتواند در برابر نفسی که بهسختی #أمر میکند (إن النفس لأمّارةٌ بالسوء) بایستد؟ پیروز این رویارویی پیش از آغاز روشن نیست؟
غرض این است که تقریرهای مرسوم و سنّتی از فطرت، برگ برندهای در برابر جریان انسانگرایی نیست، انسان گرگگون غربی را فقط با همان بندهای اخلاقی و قانونی غربی میتواند به بند کشید.
خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش
بِنَمانْد هیچاش الّا هوس قمار دیگر