تقویت_و_توسعه_ی_یک_اشکال
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_10
#جلسه_180
#تقویت_و_توسعه_ی_یک_اشکال
بسیار بسیار بسیار عالی
آفرین بر این سلامت نفس، سعه ی صدر و آزاد اندیشی ای که با عطوفت و مهربانی و ادب درآمیختید
بسیار خواستنی بود
اولا غبطه خوردم
و باید بروم قدری در خودم بیاندیشم که چرا این ها را جمع نمیکنم، و عطوفتم و حتی گاهی ادبم از بین میرود وقتی به این چنین انتقاداتی نسبت به فتوت میرسم
دست مریزاد، آموزنده بود
ثانیا در موارد زیادی با شما همراهم
خصوصا در اشکال روشی ای که کردید، و در مواردی هم هرچند از جانب خودم فلان اشکال را نمیبینم، ولی به هرکسی که موضع شما را دارد صددرصد حق اشکال میدهم
البته اشکال روشی ای که کردید، تنها تطبیق اش در مساله ی انتخاب ماموریت نیست، شاید جاهای زیادی از فتوت بتوان اثرش را جست. یعنی بنظر من حتی اگر مساله ی ماموریت و… حل بشود معلوم نیست اشکال روشی حل شده باشد.
اگر به قول آقا سید بخواهم کمی صریح باشم، می گویم هرچند شاید خیلی از کسانی که در فتوت هستند، از بدِ اتفاقات فراوانی که در حوزه تجربه کرده اند در فتوت به پناه آمده باشند ( و پناه خوبی را هم انتخاب کرده باشند )، اما از یک منظر همین ها در فتوت بی پناه اند!
بی پناه اند چون سوال دارند، اشکال دارند، نکته دارند و … اما بر اثر عوامل محیطی یا جسارت طرح ندارند، یا اگر داشته باشند عملا سوال و اشکالشان به رسمیت شناخته نمیشود، و یا اگر به رسمیت شناخته شود به این راحتی ها پاسخی در خور دریافت نخواهند کرد !! و همچنین به این راحتی ها قادر بر استقامت بر اینکه « من پاسخم را نگرفتم » نیستند!
چهار لایه بی پناهی که ظلمات بعضها فوق بعض هستند.
شاید خیلی از اعزه منکر وجود این حالت در مورد خودشان شوند، ولی دریافت من – بعد از این حدود چهار سالی که با فتوت در ارتباطم – از روند کلی تعامل همین است. به ندرت خلافش را دیده ام.
گویی اداره ی فتوت هم بی نصیب از روش اداره ی فرهنگی نیست، آن قدر تکرار میکنیم چیزی را تا گفتمان بشود، بعد که گفتمان شد، این گفتمان مثل یک شمشیر همه ی اراده ها و سخن ها را به سمت مطلوب صاف میکند.
و پس از آن، منکِرِ متعلَق گفتمان، مثل منکر لباس پادشاه است، به صورت پیش فرض حرامزاده است، حال یا تو هم باید لباس را ببینی یا باید وانمود کنی که لباس را میبینی و یا اگر از آنچه میبینی دست برنداشتی منتظر برچسب های مختلف باش!
( از همین الان دلم میسوزد برای دگر اندیشانی که بعد از گفتمان شدن مکتب امام قرار است در کشورشان بی پناه باشند، اگر روش آزاد اندیشی به کنار گذاشته شود )
بنده هم به سهم خودم نیمه ( و بسیار بیش از نیمه )ی پر لیوان را همچون شما ارج می نهم، قدر جناب استاد و اقا سید عزیز و دیگر اعزه ی بزرگوار و چیزهایی که در طبق اخلاص گذاشته و بی منت به امثال بنده عطا کرده اند را میدانم؛ عُلُوی را به چشم دیده ام که نایاب بوده است و برای همین از کنارش نگذشته و نمیگذرم، می فهمم پشت این تکرار ها فکر هست، تجربه هست، حکمت هست و ..، می فهمم که شان استاد فلاح این نیست که مشغول کسی در سطح بنده بشوند و میفهمم که همین مقدار هم که کاسبی کرده ام از سرم هم زیاد است.
ولی نکته همان است که گفتم، بی پناهی در پناهگاه حس خوشایندی نیست!! درک کنید!
پ.ن: البته باید اضافه کنم اقا سید بزرگوار در موارد متعددی این خلا را برای بنده پر کرده اند، و من عمیقا قدر دان ایشان هستم