خدا سویی
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#میرزا_علی_کرانی
#یادداشت_34
#جلسه_223
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا سویی
هر انسانی گاه گداری به بررسی بالا تا پایین زندگی، اهداف، مسیر و … ی خود می پردازد و سعی میکند مطمئن شود که در انتخاب بهترین مسیر اشتباه نکرده است، شاید ملاک های متعددی برای تشخیص یک هدف مناسب یا یک راه مناسب داشته باشد، لذا گاه سعی میکند یک ملاک « شامل » را پیدا کند و بر اساس آن همه چیز را به نسقی واحد در آورد و از تشویش ها و تشتت های احتمالی در امان باشد.
شاید در زندگی یک انسان غربی و مادی ( دهری ) کمالات دنیوی ملاک باشد، مثلا اعتبار اجتماعی، قدرت، ثروت و … شاید هم گاه در همان پارادایم خود راقی تر از این نگاه کند و مثلا خدمت به تاریخ بشریت، خدمت به علم، پیشبرد تکنولوژی و … برایش مطرح باشد.
اما در محیط معنایی و هویتی یک مسلمان – نه صرفا از این جهت که متعلق به یک بوم خاص یا فرهنگ اجدادی خاص است، بلکه از آن جهت که جهان را به نحو خاصی میشناسد و حقیقت، سعادت، شقاوت، زیبایی، قباحت، پیشرفت، پسرفت و … را با نگاه خاص خودش فهم می کند و می یابد – آنچه معنا بخش به همه ی اهداف و مسیر هاست، و آن چه مطلوب برتر است و حکومت می کند بر تمام معیار ها، تنها یک چیز است: حضرت حق سبحانه و تعالی
حضرت حق سبحانه و تعالی، نه از آن منظر که صاحب حق فرماندهی است و هیچ مطاعی فوق او یا در کنار او قرار ندارد، بلکه از آن منظر که یک موجود است مطلوب حقیقی و حاکم بر تمام معیار هاست؛ او کمال مطلق است و اولین خمیره ی فطری انسان -به حق- بر میل به کمال مطلق بنا شده است و مشتق این خمیره در او نفرت از نقص است. لذا انسان فطرتا میل به کمال مطلق را بر هر چیزی حاکم می کند و از هر چیزی که جز آن است نفرت دارد و فراری است.
لذا « خدا »، و بهتر بگویم « خود خدا » است که بر تمامی معیار های یک مسلمان حکومت می کند، یک مسلمان در مقام بررسی مسیر زندگی خود به این فکر می کند که آیا مسیر زندگی من الی الله است؟ یا الی چیز دیگری؟
آیا انتهای این سیر تصمیمات و حرکت ها اوست؟ یا چیز جز او است؟
هر گاه که در تصمیماتش به این نتیجه برسد که انتهای این مسیر جز اوست، باید در آن تجدید نظر کند.
آن چه گفته شد البته دارای یک عمق معنایی است که در صورت عدم التفات کامل به معنونات عبارات، از خلل صرف عبارات به دست نمی آید و احساس خواهد شد که یک ملاک کلی بی اثر است، حال آنکه ابدا چنین نیست!
اما اگر به این بحث تا همین جا اکتفا کنیم، یک سوال مهم را می توانیم مطرح کنیم و با نگریستن به پاسخ درخشان و متلألیء آن یک دغدغه ی بسیار مهم را بالا بیاوریم، و سپس بر ضرورت یک تدبیر با غنای راهبردی هر چه بالاتر برای پاسخ گویی به آن دغدغه تکیه کنیم.
و آن سوال این است که : اوج تجلی «خداسویی» در زندگی یک انسان به چه چیزی است؟