#مقایسه_دو_عقلانیت_ذیل_تفسیر_یک_آیه
#یادداشت
#جلسه_298
#یادداشت_86
#حمیدرضاشب_بویی
#مقایسه_دو_عقلانیت_ذیل_تفسیر_یک_آیه
در یادداشت قبل به تفاوت دو عقلانیت از حیث مصداق(سید علی خامنه ای و شهید مطهری اشاره شد) بحسب امر استاد گرامی که فرمودند که متن کتاب را هم میبایست ذکر میکردم قدری به برداشت های این دو عزیز می پردازم:
رهبر انقلاب در ص 25 تفسیر سوره ممتحنه ذیل آیه شریفه «قَدْ كٰانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرٰاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قٰالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّٰا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ كَفَرْنٰا بِكُمْ وَ بَدٰا بَيْنَنٰا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدٰاوَةُ وَ الْبَغْضٰاءُ أَبَداً حَتّٰى تُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَحْدَه» می فرمایند:
«هركسى كه با اسلام ما و با مكتب ما دشمن است و دشمنى ميكند، با او بايد ما صفبندى و دشمنى داشته باشيم؛ غير از اين نميشود؛ وَالّا ما اگر بخواهيم از مكتبمان دفاع كنيم امّا با دشمنان اين مكتب مقابله و صفبندى نداشته باشيم، اين دفاع، دفاع جدّىاى نيست، و به شوخى نزديكتر است. امّا به آن كسانى كه مكتب را قبول ندارند ولى دشمنى هم با آن نميكنند، خصومتى هم نميكنند، ضربهاى هم نميزنند، ما ميتوانيم راحت محبّت كنيم، كه آياتِ بعد اين را تصريح خواهد كرد. پس بنابراين، ابراهيم يك چنين حرفى را زد و حرف ابراهيم طبعاً با عمل همراه است. و بعد گفت «كَفَرْنٰا بِكُمْ» ، ما كفر مىورزيم به شما؛ يعنى منكر شما هستيم، شما را قبول نداريم، افكار شما را قبول نداريم؛ اين را صريحاً به آنها بيان كرد. «وَ بَدٰا بَيْنَنٰا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدٰاوَةُ وَ الْبَغْضٰاءُ أَبَداً» ؛ علاوهى بر اينكه ما از شما بيزار هستيم، جدا هستيم، شما را قبول نداريم، دشمنىِ آشكار هم با شما داريم؛ صريحاً اعلام دشمنى و جنگ كرد با آنها. «وَ بَدٰا» ، آشكار شد بين ما و بين شما عداوت، دشمنى و بغضاء – يعنى كينورزى – «أَبَداً» ، تا آخر؛»
شهید مطهری در تفسیر سوره ممتحنه در کتاب آشنایی با قرآن(6) اینگونه بحث می فرمایند: «در باره ابراهيم عليه السلام آمده است: «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ» يك تأسّىِ نيكى و يك اسوه نيكى در وجود ابراهيم براى شما هست يعنى در وجود ابراهيم هم الگويى [وجود دارد،] منتها اين مربوط به خصوصِ همين مسأله ولاءِ دشمنان [است.] يك الگويى در وجود ابراهيم و همراهان ابراهيم براى شما مسلمين هست. مگر آنها چه كردهاند؟ «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ». آنها هم با قوم خودشان بودند و با همه آنها صله قوم و خويشى داشتند؛ آن يكى پسر عمويش مىشد، آن يكى پسر خالهاش، آن يكى نوه عمهاش، او برادر زنش و …. ابراهيم و همراهان ابراهيم كه- به تعبير عوامانه- از پاى بته بلند نشده بودند، آنها هم مردمى بودند كه فاميل و قوم و خويش و دوستان داشتند، ولى به خاطر ايمانشان و اينكه قومشان با اينها ستيزه كردند بكلى از آنها بريدند، گفتند ما از شما تبرّى مىجوييم.
حال از اينجا ما به كلمه «تولّى و تبرّى» [مىرسيم] كه فقط پوستهاش براى ما مانده و معنايش هيچ باقى نمانده است و به غلط هم «تولّى و تبرّى» به كار مىبريم. تولّى و تبرّى يعنى پيوند دوستى با دوستان خدا برقرار كردن و پيوند بيزارى با دشمنان خدا برقرار كردن. «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ» به قومشان گفتند ما از شما تبرّى مىجوييم، هم از شما و هم از معبودهاى شما (آن معبودها سمبل مسلك و عقيده و ايمان شماست)، يعنى از شما و از فكر و عقيده و راه شما تبرّى مىجوييم. «كَفَرْنا بِكُمْ» (اين تعبير جالب است و در قرآن مكرر آمده است) تنها شما كافر نيستيد، ما هم كافريم؛ شما كافريد به آنچه ما ايمان داريم، ما هم كافريم به شما و به عقيده و مسلك شما (گفتيم در مفهوم «كفر» ستيزه كردن و مبارزه و مخالفت كردن عملى خوابيده است) يعنى به شدت با شما و با عقيده شما مبارزه خواهيم كرد.
اين كه مىگويند كلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ*» جمعى است ميان نفى و اثبات، سخن درستى است. «لا إِلهَ*» نفى و انكار است، كفرِ به غير خداست؛ «إِلَّا اللَّهَ*» اثبات ايمان به خداست، كه در «آيةالكرسى» اينطور مىخوانيم: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» «1». تنها نفرمود:
«مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ»؛ قبل از ايمان به اللَّه، كفر به طاغوت را ذكر كرد: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى».
اين است كه هر مؤمنى شرط مؤمن بودنش كافر بودن هم هست و اين نكته اساسى است در آنچه كه در اين آيه در مورد ولاء كفار نداشتن آمده است. (عرض كرديم مىخواهيم اينها را تا آخر بخوانيم بعد بيشتر در باره فلسفه اين مطلب بحث كنيم.) اين در واقع همان مطلب را مىخواهد بگويد كه براى مردم مسلمان و جامعه اسلامى تنها جنبه اثباتى كافى نيست. در مسيحيت ادعا مىكنند كه فقط جنبه اثباتى هست و اساساً هيچ عنصرى از كفر و انكار وجود ندارد. ولى اسلام دين تولّى و تبرّى است، دين نفى و اثبات با يكديگر است، دينى است كه حتى نفيش تقدم دارد بر اثباتش؛ به قول علماى اخلاق «تخليه» تقدم دارد بر «تحليه»؛ يعنى اول بريدن از غير او، بعد به او پيوند كردن.»
کافی است قدری به آهنگ و روح تفسیری حاکم بر نگاه این دو عزیز با دقت بنگریم در همین دو ایه دو حس و معنای متفاوت در تفسیر منتقل می شود به این معنا که در تفسیر اول یک نگاهی که کاملا به میدان و زمین نشسته است و حس قیام و مبارزه را منتقل کرده اما در تفسیر دوم یک نگاه برآمده از منطق و عقلانیتی که در بیرون از قرآن، یعنی دروس عقلی سعی می کند آیات را بشکافد و بحث های خود را ذیل این آیات به تطبیق بگذارد.