ریشه انسان شناختی زیربناء بودن فرهنگ

بسم الله

اینکه گفته می شود فرهنگ، اساس و حامل اهداف دیگر است، به این معناست که فرهنگ زیربنای جامعه و دیگر عرصه ها روبنا و وابسته به فرهنگ هستند. مراد از زیربناء بودن، ایفای نقش آن به صورت ریشه ای است. یعنی بقیه اجزاء کاملا متأثر از فرهنگ هستند.

ریشه این نظریه، در انسان شناسی و نگاه به فرایند رفتاری انسان است. عمدتا رفتار انسان متأثر از فرایندی است که از باورهای او ریشه می گیرد. به عبارتی باورها و عقاید فرد باعث می شود، ارزش هایی در ذهن او شکل گیرد و این ارزش ها باعث نگرش خاص فرد نسبت به پدیده ها و تحولات هستی می شود. همین نگرش است که کنش و رفتار او را می سازد. بنابراین باورها و عقاید به عنوان یک مولفه فرهنگی، ریشه رفتارهای اجتماعی در عرصه های سیاسی، اقتصادی، حقوقی و غیره می شود.

بسیاری از فلاسفه علم النفس و روانشناسان معتقدند که اگر باور انسان دگرگون شود سرنوشت او نیز عوض خواهد شد.

البته در شکل گیری باورها، عوامل متعددی چون ارث، محیط تربیتی فرد، محیط و ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و دیگر عوامل وجود دارد، اما در نهایت فرهنگ به عنوان روح حاکم بر جامعه، عامل تعیین کننده شکل دهی به باورها است.

به عنوان یک شاهد می توان به بعثت پیامبر اکرم (ص) اشاره کرد. با وجود اینکه اغلب شرایط و روابط و مناسبات اقتصادی و سیاسی قبل و بعد از ظهور پیامبر اکرم (ص) تقریبا یکسان و مشابه بود اما ایشان با تبلیغ و تعلیم و تربیت، که همه، ابزارهای فرهنگی هستند، باورهای مردم را چنان تحت تاثیر قرار دادند که تمام رفتارهای آنها را در عرصه حقوقی، سیاسی، اقتصادی و غیره را تغییر دادند و تمدن جدید اسلامی را پدید آوردند. در واقع  پیامبر اکرم (ص) فرهنگ مردم را اصلاح کردند و همین فرهنگ، تمام مناسبات سیاسی، اقتصادی و حقوقی را دگرگون کرد.

به نظر می رسد ریشه بسیاری از تغییر و تحولات اجتماعی در طول تاریخ، همین است. تحولات اجتماعی غرب، ریشه اش تحولات فکری (در معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی و خداشناسی) در عصر رنسانس است. چنانچه مهمترین مولفه انقلاب اسلامی در ایران نیز، تغییر نگرش مردم بود که توسط امام خمینی (ره) و دیگر انصار ایشان از سال 42 تا 57 در جامعه ایران رخ داد.

 

 

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها