معضل وسعت و لایه های عرصه فرهنگ
در یادداشت قبلی برخی از سوالات و مشکلات پیرامون مسأله فرهنگ در کشور مورد بررسی قرار گرفت.
دیگر مشکل این است که فرهنگ، عرصه ای عریض و طویل است. امروزه علم و کتاب ذیل فرهنگ است. هنر و رسانه ذیل فرهنگ است، ورزش ذیل فرهنگ است، امور معنوی و عبادی ذیل فرهنگ است. تفریح و اوقات فراغت ذیل فرهنگ است. آداب و رسوم ملی و دینی ذیل فرهنگ است.
گرچه همه این مسائل، دلالت ها و تأثیرهای اقتصادی سیاسی هم دارند ولی به معنای خاص تری معنای فرهنگی دارند و لذا ذیل فرهنگ قرار می گیرند. همانطور که تمام مسائل اقتصاد و سیاست هم به فرهنگ مربوط هستند و حتی در بسیاری از موارد نیازمند به پیوست فرهنگی هستند.
با این وسعت عرصه فرهنگ باید چه کرد؟ حتی به یک معنای عامی از فرهنگ، کل تعلیم و تربیت که خودش به تنهایی عرصه بسیاری وسیع و حیاتی است هم ذیل فرهنگ قرار میگیرد. بخاطر همین وسعت ساحت فرهنگ است که بعضی قائلند که باید قوه چهارمی به نام قوه فرهنگ در ساختار کشور تأسیس شود.
به نظر باید برای موفقیت، کار تقسیم و تخصصی شود نه اینکه همه نهادها و ارگان های فرهنگی در تمام یا اکثر این عرصه های فرهنگی وارد شوند. آنهم بدون قاعده و بدون نظارت و سازماندهی تشکیلاتی.
شاید یک راه حل دیگر تقسیم کار به لحاظ لایه های کار است. یک لایه، لایه اندیشه ای فرهنگی است. یک لایه، لایه هدف گذاری و تعیین خط سیر پیشرفت در فرهنگ است. لایه دیگر، لایه طراحی و برنامه ریزی ساختاری و نسبت آنها باهم و نوع آرایش و تقسیم کار آنها است. لایه دیگر، لایه ایده پردازی و خلاقیت است. یک لایه، لایه اجراء و عملیات و پشتیبانی است و لایه بعد از آن، لایه نظارت، رصد و آسیب شناسی است و لایه دیگر، لایه بازبینی در همه اینهاست. هر کدام این لایه ها، سیاست گذاری و محتوا و روش دارد.
چالش دیگر در کشور این است که وقتی می گوییم فرهنگ زیربنایی ترین ساحت جامعه است، تصمیم گیران و تصمیم سازان ما هم باید به این گزاره مبنایی معتقد باشند. نه اینکه این گزاره فقط در اندیشه باشد و در لایه تصمیم گیری، عملا ساحت اقتصاد یا گاها سیاست، مهمترین ساحت محسوب شود و فرهنگ در خدمت آن تقلی شود. و به نظر می رسد مهمترین تصمیم گیر و تصمیم ساز، مردم هستند. باید مردم اینگونه بیندیشند که فرهنگ زیربناء و غایت نهایی است و سیاست و اقتصاد و دیگر امور در خدمت آن هستند.