اهمیت درک صحیح آزاداندیشی

تعریف دقیق و فهم صحیح از مفاهیمی که در مورد آن صحبت می کنیم، اهمیت بسیار زیادی دارد. چرا که ممکن است سال ها درمورد موضوعی مناقشه شود. برخی آن را تایید و برخی رد کنند، در حالیکه آنچه گروه اول را مد نظر دارند و تأیید می کنند، گروه دوم هم تأیید می کنند. آنچه گروه دوم نیز مد نظر دارند و رد می کنند را، گروه اول نیز رد می کنند. در دانش های حوزوی مثل اصول فقه، به این مسأله تبیین محل نزاع گفته می شود.

وقتی محل نزاع تبیین می شود، مشخص می شود موضوع بحث چیست و اینکه محل بحث کجا هست و کجا نیست؟ لذا، خیلی از دعواهای لفظی برطرف می شود.

در موضوع آزاداندیشی نیز، بسیار اهمیت دارد منظور خود از آزاداندیشی را تبیین کنیم. اگر بدون تبیین موضوع از آزاداندیشی دَم بزنیم، ممکن است نتیجه این بشود که چیزی ترویج شود، که اصلا مد نظر ما نبوده.

در این صورت، جنبه های جدید و نویی از آزاداندیشی شناخته می شود و باعث می شود دعوت به آزاداندیشی، دعوت عمیقی باشد.

امکان ذات کاوی آزاداندیشی به عنوان یک ملکه فردی!

آیا آزاداندیشی که اساساً یک پدیده اجتماعی است و در نسبت با هویت اجتماعی انسان محقق می شود را می شود به عنوان یک پدیده فردی دید و در تعریف آن، آزاداندیشی را به عنوان یک صفت فردی تعریف کرد؟!

وقتی می خواهیم آزاداندیشی را تعریف کنیم، با این سؤال مواجه می شویم که هویت اجتماعی در این پدیده اشراب شده و انسان بما هو فرد اصلاً آزاداندیشی در مورد او معنا ندارد.

واقع این است که اصل این سؤال به این بر می گردد که آیا پدیده های ذات اضافه که در نسبت با هویت اجتماعی انسان شکل می گیرند، را می شود به عنوان یک پدیده نفسی و انسانی من حیث فردی تعریف کرد؟! به عبارتی آیا مفاهیمی که محل بروز حقایق آن ها حیات اجتماعی انسان است، را هنگام فهم می توان به عنوان یک دارایی فردی انسان تعریف کرد، یا حتماً باید اجتماعی بودن آن ها در تعریف آن ها اخذ شود؟

 

برای پاسخ به این سؤال باید یک بحث منطقی کرد که آیا در مواجه با یک حقیقت خارجی که در دل او حیثیت های مختلفی وجود دارد می توان نقطه تمرکز را بر روی یک حیثیت خاصی گذاشت و شیء را از آن زاویه مورد مطالعه قرار داد، یا به طور کلی ما با یک حقیقت خارجی عینی مواجه هستیم با یک هویت واحد و هر بیانی در مورد او باید حاوی کل این هویت یکپارچه باشد؟

صحیح این است که در هنگام ذات کاوی و تعریف یک مفهوم، ما توان این را داریم که به یک متن واقع که پر از حیثیات متعدد است، از زاویه دیدهای مختلف که هر کدام نقطه تمرکزش بر روی یکی از حیثیت ها است، آن واقع را مشاهده کرده و در مورد آن سخن گفت و از آن زاویه خاص او را تعریف کرد؛ بله در این مطالعه ما حیثیات دیگر شیء را نفی نمی کنیم بلکه عطف توجه و التفات ما به یک حیث خاص است. برای تشبیه مثلا من وقتی به صورت شما نگاه می کنم، می توانم بگویم که الان دارم به چشم های شما، یا دهان شما، یا گونه های شما نگاه می کنم، و واقعاً هم نقطه تمرکز من روی قسمت خاصی از صورت شماست در عین حالی که متوجه هستم که این قسمت خاصی از صورت شما ست.

آزاداندیشی هم می تواند به عنوان یک پدیده اجتماعی ملاحظه شود و هم می تواند به عنوان یک پدیده فردی، لذا شما اگر در هنگام تعریف آزاداندیشی نقطه تمرکز و التفات خودتان روی این گذاشتید که آزاداندیشی به عنوان یک ملکه و دارایی انسانی تعریفش چیست و شروع کردید یک سری قیودی برای تعریف آن ارائه کردید، کار درستی انجام دادید، و تعریفی هم که ارائه می دهید تعریف صحیحی است و چه بسا مبنا برای فهم و عمل به آزاداندیشی اجتماعی دیدن همین آزاداندیشی به عنوان یک وصف انسانی باشد. در این برش مطالعه شما هویت اجتماعی آزاداندیشی را نفی نمی کنید بلکه تصمیم گرفتید با التفات به حیث فردی این حقیقت را ببینید (البته وجه فردی را من به او ندادم بلکه او خود دارای وجه فردی هست)

لذا شما در این مطالعه به راحتی می توانید بگویید «آزاداندیشی» از دو عنوان آزادی و اندیشه تشکیل شده است؛ ابتدا بررسی می کنیم که اندیشه بودن یک اندیشه به چه چیزهایی است و مقومات و قیودی را برای اندیشه بودن یک اندیشه بیان می کنیم، سپس بررسی می کنیم که اندیشه اگر بخواهد آزاد باشد، چه شرایطی باید مراعات شود و با گذاشتن و برداشتن یک سری قیود آزاداندیشی را به عنوان یک وصفی برای فرد انسانی و یک ملکه و دارایی انسانی تعریف می کنید. بله خیلی از این قیود در نهایت ناشی از هویت اجتماعی داشتن انسان است، ولی من می توانم بدون دیدن منشأ این قیود و با بررسی در حیث فردی این حقیقت را تعریف کنم.

یک نکته تکمیلی هم باید گفت که بعد از این شیوه بررسی، خیلی از مفاهیم هستند که حیث بررسی شان بسیار به هم نزدیک است و باید دقت کرد که متوجه تفاوت حیث بررسی این مفهوم با مفاهیم کناری آن بود، مثلاً در این زاویه بررسی آزاداندیشی با مفاهیمی مثل آزادی معنوی یا آزادی روحی به هم نزدیک می شوند، ولی دقت داریم که حیث بررسی ما از زاویه اندیشه داشتن انسان است نه روح داشتن او.

 

#يادداشت_291

خلط بین حق تکوینی و حق تشریعی

شهید مطهری در بحث مشخصات اسلام در بخش ایدئولوژی یکی از مشخصات اسلام را «قداست دفاع از حقوق» می دانند و می فرمایند:
«دفاع از حقوق – اعم از حقوق فردی و حقوق اجتماعی – و مبارزه با متجاوز، واجب و مقدس است»
یکی از مباحثی که ذیل این بحث مطرح می شود و گاهاً باعث خلطهایی می شود، عدم توجه به تفاوت بین حق تکوینی و تشریعی است.
حق تکوینی مربوط به نگاهی هستی شناسانه و وجودی به عالم است که این موجود چه جایگاهی در این عالم دارد، مثلاً وجود انسانی یک وجودی است که قابلیت رسیدن به کمالات فوق ملائکه را دارد، لذا یک کرامت نفس الامری دارد.
اما در حق تشریعی یعنی خداوندی که همه این هستی از او و به اوست، برای رسیدن به کمال موجودات ذی شعور و الاراده قوانینی قرار داده است و به او هم رسانده است، این قوانین هم دستورالعمل حرکت فرد است و هم دستورالعمل حرکت جمع است و هم دستور العمل حرکت جامعه؛ لذا افراد نسبت به خود و دیگران و جامعه حقوق طرفینی پیدا می کنند که به بخش نسبت به غیر خود وظیفه یا تکلیف و به بخش غیر نسبت به فرد حقوق گفته می شود.

در لایه تکوینی همه عالم از خداست و به خدا باز می گرد.

إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ ﴿البقرة، 156﴾

إِلَيْهِ اَلْمَصِيرُ ﴿المائدة، 18﴾ ﴿غافر، 3﴾ ﴿الشورى‏، 15﴾ ﴿التغابن‏، 3﴾
اما این رسیدن یک رسیدن تکوینی است و سعادت انسان به این است که در این رسیدن به اسماء جمالی حضرت حق برسد نه به اسماء جلالی! لذا ما یک صراط مستقیم تکوینی داریم که همه خواه یا نا خواه این مسیر را می روند، اما یک صراط مستقیم سلوکی هم داریم که کسی که این مسیر را برود به سعادت می رسد. لذا یک عبد تکوینی داریم که اینجا همه ما سوی الله عبد هستند، اما یک عبد تشریعی هم داریم که فرد با اختیار این عبدانیت را محقق می کند.

در لایه ایدئولوژی که مربوط به مباحث الزام شناسی است وقتی از حقوق صحبت می شود، طبیعتاً منظور حقوق تشریعی است.

 

#يادداشت_290