حفاظت شده: اهمیت ذهن عمومی جامعه

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

ذهن‌پروری و پرورش انسان؛ کلام انقلابی و پایبندی به اسلام سیاسی

🔰 ذهن‌پروری و پرورش انسان؛ کلام انقلابی و پایبندی به اسلام سیاسی

 مكاتب تربیتی هریك بر ساحات متفاوت از دیگری برای تربیت و پرورش انسان تكیه می‌كنند؛ ساحت قلب و اخلاق، ساحت عقل و اندیشه و باورداشت‌ها، ساحت رفتار و عملكردها، ارتقای هوش هیجانی یا هوش محاسباتی و غیره.

آیا انتخاب هریك از این ساحات به‌معنای آن است كه آن ساحت را پیشران اصلی حركت و تغییر و تحول انسان می‌دانیم؟ در یك نگاه راهبردی، بله.

كلام [انقلابی] هم در طرح اصلاحی خود برای راهبری فرهنگی جامعه،ساحت ذهن و اندیشه را برگزیده است: ذهن‌پروری!

اما یك درنگ!

بر كلام [و تبلیغ] سنتی اگر تنها بر حراست از مرزهای اعتقادی و هویتی شیعی متمركز است، اشكالی نیست؛ قرن‌هاست كه ساحت زیست جمعی و اجتماعی شیعیان متأثر از عواملی بوده كه در دست نهاد دین و روحانیت نبوده است تا بخواهند آن عوامل را در نظر بگیرند.

اما كلام با پسوند “انقلابی” گویای پشتیبانی از “زیست انقلابی” است و این هم برآمده از باور به #اسلام_سیاسی و #اسلام_انقلابی است.

اسلام سیاسی اما برخلاف اسلام اجتماعی و اخلاقی و اعتقادی، عامل و مانع اصلی در انسان‌سازی را #قدرت_حاكمه می‌داند:

قدم دوم بعد از آن مبارزات طولانی(بعثت بیرونی پیامبر)، همین است. ایجاد یك محیط و فضا و یك نظم و نظام بر مبنای این فكر است. تا این نظام و این قدرتِ پشتوانه‏ی تفكّرات الهی و اسلامی نباشد، نمی‏توان افكار و احكام و مفاهیم الهی را در زندگی مردم منتشر كرد و بسط داد. درست عكسِ نظر كج‏بینانه‏ی كسانی كه مدّعی هستند اگر قدرت با دین همراه شود، دین فاسد می‏شود! نه؛ قضیه عكس است. دین اگر با قدرت همراه شود، خواهد توانست گسترش و بسط پیدا كند؛ اهداف و آرزوهای دینی را تحقّق ببخشد و آرمان‏هایی را كه دین شعار آن‏ها را می‏داده است، در جامعه به وجود آورد. این‏ها بدون قدرت امكان ندارد؛ با قدرت ممكن است… بدون مبارزه و تلاش و بدون پشتوانه‏ی قدرت، نمی‏شود افكار و آرمان‏ها و آرزوهای دینی را- بلكه هیچ آرمان و آرزویی را- تحقّق بخشید. البته پاره‏ای چیزها را می‏شود با نصیحت و با زبان خوش انجام داد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان و كارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران به مناسبت عید سعید مبعث ‏(19/ 09/ 1375))

با این توجه، #سودای_كلام_انقلابی چه خواهد بود؟

قبول كه می‌خواهد ذهن جامعه را پرورش دهد، اما #پیام این #كلام چه نسبتی با #اسلام_سیاسی خواهد داشت؟ چه نسبتی با جمهوری اسلامی؟ با روند كلان سیاسی كشور چه؟ با #صعود و #نزول در #صورت یا #سیرت انقلاب چطور؟

#خلاصه ؛ كلام انقلابی اگر می‌خواهد همچنان به اسلام سیاسی معتقد و متعهّد بماند، طبیعتا باید #ذهن_جامعه را به عنصر #قدرت و اداره‌ی كشور متوجه كرده و با تبیین اسلام سیاسی ناب، ذهن و اندیشه‌ی دینی مردم را ارتقا بخشیده تا اراده‌ی ملی در كانون مدیریت و اداره‌ی كشور بجوشد و جاری شود.

امید فشندی

8 فروردین 1401

اصالت ذهن، ارزش ذهن پروری!

خداوند تبارک و تعالی در کتاب ارزشمند خود قرآن کریم می‌فرماید:
إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّبُ وَ اَلْعَمَلُ اَلصّٰالِحُ يَرْفَعُهُ ﴿فاطر، 10﴾
آن چیزی که مفسرین بزرگ در تفسیر «کلم طیب» بیان فرمودند، این است که منظور از آن «اعتقادات حقه» است، این اعتقاد و باور صحیح است که بالا می‌رود، و اعمال صالح باعث ترفیع این باورهای صحیح می‌شوند.
اعمال صالح چگونه باعث ترفیع افکار صالح می‌شوند؟
این سؤال موضوع این یادداشت نیست، اما معلوم است که عمل صالح باعث تقویت و تثبیت و تعمیق باور صحیح می‌شود، و شاید منظور از بالا بردن اعتقاد صحیح به واسطه عمل صالح نیز همین باشد.
سؤالی که اینجا مطرح است این است که مگر اعتقاد صحیح یک امر ذهنی نیست، چطور است که آن چیزی که اصالت پیدا می‌کند و باید بالا برود باور صحیح است و عمل صالح که ظاهراً باید او اصیل باشد چون یک فعل بیرونی است، تبدیل به وسیله و نردبانی برای بالا رفتن این باورهایی می‌شود که به ظاهر ذهنی هستند؟!
واقع این است که باور و اعتقاد یک لفظی که معنای طیبی دارد نیست، بلکه اعتقادات حقه همان حقایق عالم هستند که اُس و اساس آن‌ها توحید است، برای یک موجود شعوری مثل انسان عمل او تابع علم اوست، آن چیزی که باعث حرکت این موجود شعوری می‌شود همان شعور و علم اوست، لذا آن چیزی که به خدا نزدیک می‌شود همین اعتقادات حقه است و با قرب این اعتقادات حقه، فرد معتقد به آن‌ها نیز بالا می‌رود.
ما موجودی شعوری هستیم و علم ماست که هویت ما را تشکیل داده است، همین علم است که باعث اراده و بعد حرکت و انجام فعل می‌شود، لذا آنچه نسبت به ما به اصیل است همین علم ماست، عمل هم در نهایت با تکرار خود باعث رسوخ و جلاء و قوت علم می‌شود. عمل هم زمانی صالح می‌شود که مبتنی بر یک باور صحیح باشد، و آن چیزی که عمل را صالح می‌کند باوری است که پشتیبان آن قرار گرفته است.
لذا منظور از ذهن همین باورها و اعتقادات است و منظور از ذهن‌پروری نیز همین پرورش اعتقادی انسان است. از آن جایی که در نگاه قرآنی آن چیزی که اصل است اعتقاد است، لذا ارزشمندترین فعالیت یک انسان نسبت به یک انسان دیگر نیز همین می‌شود که این لایه از وجود او یعنی باورها و اعتقادات او را طیب کند، انبیاء نیز در گام اول خود سعی می‌کردند باورهای انسان‌ها را تغییر دهند، تا آن چیزی که قابلیت صعود به سمت حضرت حق را دارد در آن‌ها شکل بگیرد، و بعد حرکت مبتنی بر این علم صحیح حق آغاز شود.
برای ذهن‌پروری در گام قبل از آن باید ذهنیت‌های حق تولید و تبیین شود؛ یعنی گاهی به ذهن‌پروری و پرورش اعتقادی به عنوان عمل یک مربی نگاه می‌شود، اما گاهی تولید و تبیین این مفادی که بناست به ذهنیت افراد تبدیل شود توسط فردی انجام می‌شود؛ مربی کسی است که محصول این تولید‌کننده‌ی فکر صحیح را بر می‌دارد و مصرف می‌کند و آن را به معتقدات افراد تبدیل می‌کند، پس در این بین آن چیزی که ریشه است و همه حرکت‌های بعدی مبتنی بر آن صورت می‌گیرد، محصول همین تولیدکنندگان فکر صحیح است.

* در این یادداشت از تفسیر المیزان ذیل آیه فوق استفاده شده است*

#يادداشت_296
.

علوم انسانی شیطانی

نمی دانم این چندمین مواجهه ی جدی بنده با علوم غربی است اما هر چه هست این سبک تعامل سرنوشت زندگی ام را تغییر داده است.

اولین مواجهه ی جدی و از سر آگاهی در دانشگاه و با دانش مهندسی صنایع اتفاق افتاد. دانشی که همه ی دغدغه اش، اسما تحلیل و بهینه سازی فرآیندهای تولید و توزیع بود اما رسما و با تمام توان تلاش می کرد تا شیره ی جان کارگران کارخانه را بکشد و با کارسنجی و زمان سنجی دقیق، تا قران آخر حقوق پرداختی را تبدیل به کالا و سود کند.
به خاطر همین نکته دست از دانشگاه کشیدم، تحلیلم هم این بود که در چنین آب و هوایی در بهترین شرایط می توانم یک چرخدنده خوب در اختیار سرمایه داران و کارخانه داران باشم.

دومین مواجهه ی جدی بعد از حدود هشت سال زیست حوزوی برایم رخ داد. وقتی می خواستم از مشاوره و استعدادیابی برپایه ی روان شناسی اسلام مالی شده استفاده کنم. این تجربه هم در ابتدا خوب بود، احساس می کردم مشاور من را می فهمد و به دغدغه هایم احترام می گذراد. خوب بود، تا موقعی که مشاور محترم شروع به توصیه نکرده بود! گارد من در این سیر مشاوره همراهی بود، به توصیه ها عمل می کردم و مرتب گزارش می دادم. بعد از مدتی متوجه شدم که مسئله های من نه تنها حل نشدند بلکه حتی صورت آن ها نیز دارد از یادم می رود و در حال تبدیل شدن به انسانی دیگر هستم!
آن مسئله ها، آرمان ها و فلسفه ی زندگی من بودند، بدون آن ها زندگی برایم جذابیتی نداشت! پاک کردن آن صورت مسئله های هم که کاری نداشت. خودم بهتر می توانستم آن دغدغه ها را نادیده بگیرم و تبدیل به یک انسان به ظاهر موفق از درون تهی بشوم مثل…

سومین مواجهه ی جدی در یک رگه کار تخصصی در زمینه ی تعلیم و تربیت رخ داد. آنجایی که می خواستیم برای بهینه سازی فرآیند تحصیل حوزوی طراحی جدید داشته باشیم و می خواستیم از فرآورده های غربی هم استفاده کنیم. به مناسبت به علم تکنولوژی آموزشی نگاهی انداختیم و مختصر ارتباط تخصصی هم گرفتیم(هنوز هم در حال کاویدن این علم هستیم) از این علم هم فعلا نتوانستیم نفعی ببریم، چرا که توصیه هاشان مبتنی بر یک انسان شناسی ضعیف است که اصلا انگار تصمیم گرفته اند جنبه ی معنوی و روحانی انسان را که تعیین کننده ی جایگاه او در هستی است، نبینند.
در همین راستا به علوم استراتژیک هم سری زدیم، حاجتمان هم به دست آوردن تعریف درست از نقش و جایگاه رهبری بود. آنجا هم متوجه شدیم اصلا این ها پدیده ی رهبری بر قلوب مردم را نمی شناسند. البته متوجه می شوند افرادی این کار را انجام می دهند، اما توجیهی برای آن ندارند و نمی فهمند که این وسط چه اتفاقی دارد می افتد.

چهارمین مواجهه هم انگار با طعم علم کلام و در یک فضای آزاداندیشی انقلابی در حال رخ دادن است. به بهانه ی ذهن پروری اجتماعی به آثار اندیشمندان و روشنفکران نگاهی می اندازیم و آراء ایشان را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم. اینجا هم دومرتبه چون اندیشمندان ما از یک پارادایم خالص توحیدی و اسلامی تغذیه نکرده اند، گرفتار علوم انسانی شیطانی غربی شده اند و غالب روشنفکران جمهوری اسلامی برای تحلیل نظام اسلامی و ارزیابی آن از یک دستگاه تحلیل آلوده استفاده می کنند که فرآورده ای جز تحقیر و استخفاف ندارد. در واقع روشنفکران ما به دلیل تغذیه های سمی که داشته اند مذاقشان عوض شده و دارند حقیقت تابان انقلاب اسلامی را که همان تحقق عبودیت گسترده ی خدای متعال است، با عینک گل آلود و از درون چاه فاضلاب نظاره می کنند! روایت این ها هر چند ضروری است و فعل تفکرشان نیز ارزشمند است و غایت یک جامعه ی اسلامی است اما حاصل کارشان رقت انگیز و ناراحت کننده است.

کتاب پسااسلامیسم، که این روزها مشغول مطالعه اش هستیم هم از این دست آثار است.

بریده ای از این کتاب:

Post-Islamism

Rethinking the Relation between Religion and Politics in Iran

با استناد به تجربه سیاسی پیامبر و امامان شیعه، اسلام هیچگاه صاحب الگو، راهبرد و ساختار منسجمی برای اداره دولت مدرن (استیت) نبوده است. به زبان ساده تر، سازه ای به نام استیت اسلامی هیچگاه وجود نداشته و نخواهد داشت و ارجاع به مدینةالنبی و تجربه حکومت حضرت علی ﷺ برای کشف مکانیسم های پیچیده حکمرانی معطوف به استیت، آن هم استیت مدرن، از خبط روش شناسی عمده ای رنج می برد. این اما به هیچ وجه به معنی غیرسیاسی بودن مذهب نیست؛ بلکه برعکس چنین گزاره ای بیش از پیش دخالت مذهب در امر سیاسی را ترغیب می کند. مذهب غیرسیاسی به همان اندازه واجد پارادوکس است که مفهوم استیت اسلامی و اگر نمی توان از استیت اسلامی سخن به میان آورد، قطعاً و باید درباره کیفیت و ماهیت استیت مسلمانان سؤالات جدی معرفتی طرح کرد. رابطه استیت و مذهب همچـون رابطه سیاست و فرهنگ از نسبت تضاد و تکامل پیروی می کند. آن ها در عین حال که متضادند، امکان تکمیل یکدیگر را دارند. استیت از خطوط عمودی قدرت پیروی می کند و مذهب از خطوط افقی. این خطوط می توانند به یک به جنگ دائمی با یکدیگر بپردازند یا به صلح نسبی و توازن برسند، اما آن ها هیچگاه یکی نیستند. پسااسلامیسم در صدد طرح پرسش هایی برای ایجاد توازن بین مذهب و سیاست در دوران مدرن است.