آزاداندیشی؛ یک توصیه سلوکی

آزاداندیشی در بعد فردی، یک توصیه سلوکی کامل است.

اگر آزاداندیشی به طور صحیح تعریف شود. یعنی اولا اندیشه باشد و تعقل، نه خیال و توهم و… . و ثانیا آزادانه باشد. یعنی مقلدانه و متحجرانه و متعصبانه نباشد. در این صورت آزاداندیشی یعنی کرنش در مقابل واقعیت. یعنی پذیرش کامل حقیقت.

چنین خصلتی در لایه اعتقاد و باور، یک توصیه سلوکی است و بسیار رشد دهنده.

اساس تعبد، یعنی کرنش در مقابل حقیقت. یعنی پذیرش حقیقت و واقعیت عالم.

این پذیرش، هم در باور به اصل وجود و تحقق حقیقت عالم متبلور است. یعنی تایید و اقرار به وجود خلقت و شهادت به توحید و نبوت و معاد و… . و هم در شناخت مراتب این تحقق و کرنش در مقابله فهم های بالاتر.

آزاداندیشی اگر چنین توصیف شود، یعنی جستجو برای کشف واقعیت. یعنی حق جویی و حق خواهی. وقتی چنین ویژگی ای تبدیل به یک خُلق و خصلت شود، چنین انسانی مستعد رشدهای سعادتمندانه متعالی است.

تقلید در آزاداندیشی

وقتی می‌گوییم آزادی وصفی برای اندیشیدن است، یعنی در اندیشیدن آزاد هستی، آیا آزاد هستی که در اندیشیدن تقلید کنی؟

این هم  که بخواهیم اندیشه‌ای را مقلدانه قبول کنیم، می‌توان با وصف آزادی تامین کرد؟ به هر حال اگر سخن از آزادی است، تقلید در اندیشه هم باید در آن جای گیرد!

در این‌جا شاید نتوان تقلید را ذیل آزاداندیشی قرار داد؛ شاید بتوان با وصف آزادی پای تقلید را به میان کشید که البته در آن هم اشکال است، ولی وقتی آزادی به اندیشیدن قید می‌خورد، دیگر نمی‌توان تقلید را در آن راه داد، تقلید دیگر اندیشیدن نیست بلکه تا قبل از تقلید امکان اندیشیدن وجود دارد و اتفاقا اگر بخواهیم آزادانه بیاندیشیم، باید از تقلید دوری کنیم.