سرّ اختلافات مرزی میان کلام انقلابی و فقه حکومتی

اگرچه نسخه های پیشین دو دانش کلام و فقه سر ناسازگاری با هم ندارند و عملا هر کدام در عرصه مخصوص به خود مشغول انجام وظیفه هستند. اما نسخه های انقلابی آن دو، یعنی کلام انقلابی و فقه حکومتی دائما با یکدیگر تصادم دارند و حدود قلمرو هر یک از آنها ایجاد سوال میکند.

علت چیست ؟

انسان ، موجودی واحد است و جنبه ها و اطوار متعدد او همگی در او امتزاج دارند و به نحو اجمال حاضرند. این مسئله دقیقا بر خلاف عرصه دانش های انسانی است که هر طور و هر عرصه هر ساحت را از دیگری انتزاع میکند.

انسان در عالم واقع، هم مصرف کننده است، هم تولید کننده است، هم مخاطب رسانه است، هم یک حقوق مدنی دارد ، هم یک تیپ شخصیتی دارد، هم تکالیف الهی دارد ، هم ماهیت دارد ، هم تجلی یک حقایقی ست ، هم رذائل و فضائل دارد اما در عرصه دانش هر کدام از این موارد مورد مطالعه یک علم مجزاست !

هر گاه انسان واقعی و جامعه واقعی اهمیت پیدا کند، یا دغدغه ای واقعی درباره انسان مطرح میشود، اندیشه بر دانش سبقت میگیرد و مشاهده میکنیم که مرزهای دانش ها به یکدیگر نزدیک میشوند.

چون انسان واقعی واحد است و اندیشه نیز ناظر به همین عالم واقع است این اتفاق رخ میدهد.

در چنین موقعیت های تاریخی است که پژوهش های چند وجهی و میان رشته ای اهمیت می یابند و افراد چند وجهی و دارای جامعیت نسبی کارامد تر می نمایند.

عصر انقلاب چنین عصری است.

بازگشت کلام به ریل اصلی

حقیقت این است که تعویق علم کلام اگرچه مشکلات عمیق و بیشماری را در مسیر حیات دینی جامعه ایجاد نمود اما این باعث تعویق جبهه حق نشد و در همان فراز و فرود تاریخی بین جبهه حق و باطل و به حکم آیه شریفه گُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا در اوج اقتدار تمدن مدرن و در جزیره ثبات آن تمدن، مبتنی بر بن مایه های کهن جبهه حق ، پدیده ای نوین و مبارک به نام انقلاب اسلامی سر برآورد. این پدیده در یک روز و یک ساعت متولد نشد، بلکه آرام آرام امتداد یافته و در نقطه ای به صورت سیاسی بروز کرده و بعد از آن نیز امتداد یافته و نو به نو شکوفا میشود. ریشه های آن را میتوان در تاریخ صدر اسلام و بلکه در تاریخ انبیا (ع) یافت و آرمان و اوج آن را در انقلاب مهدوی (عج) معرفی نمود.

زیست انقلابی را میتوان به عنوان یک مدل پیشرفته و اصیل از حیات دینی معرفی نمود. البته این زیست مولفه هایی مشخص دارد مانند استقرار بر خیط عمودی ولایت الهی  و خیط افقی ولایت مومنین  و مواردی دیگر که لازم است تا اساتید فن آن ها را تفصیل دهند.

به طور طبیعی با تجلی این حیات و انتخاب آن توسط یک جامعه نسبتا وسیع، دوباره گروه هایی از فرهیختگان از راه میرسند تا یا مسئله ای را برای ذهن های مردم آن جامعه طرح کنند و یا مسئله ای را از آن حل کنند. قاعدتا گفتگوهایی شکل میگیرد و افرادی به گفتگوهای از این دست شناخته میشوند. میتوان آنان را متکلمان عصر انقلاب یا متکلمان انقلابی نامید.

شکل گیری کلام انقلابی، رفع یک تعویق در علم کلام است. علم کلام که سالها بود دیگر دغدغه ذهن جامعه را از دست داده بود و بجای گفتگو برای طرح یا حل مسائل ذهن جامعه، وارد گفتگوهای مدرسی با فلاسفه و زبان شناسان شده بود و عرصه ذهن پروری را برای روشنفکران خالی گذاشته بود، اکنون با هویتی عصری به نام انقلابی میتواند جایگاه خود را بازیابی نماید.

گزارش یک تعویق

مدتی بعد از انقلاب نبوی (ص) و در سده های نخستین اسلامی، رفته رفته با تدوین و ترویج آثار دینی، آمد و شد صاحبان ادیان دیگر، فعالیت های علما و مواردی از این دست، ذهن های افراد حاضر در  جامعه اسلامی با مسائل گوناگون مرتبط با جهان، انسان، معرفت، جامعه و حیات دینی درگیر شد و گفتگوهای حول این موارد در میان مردم و به ویژه در میان افراد فرهیخته جمعه رواج یافت.

طبعا افرادی با غرض ایراد شبهات و افرادی با نیت دفاع از مبانی اسلامی به این کارزار وارد شدند و آنها که بیش از همه در این گفتگو ها مستقر شدند، لقب متکلم یافتند. مشخص است که هر دو گروه میخواستند تا  مسئله ای را برای ذهن جامعه حل کند و یا مسئله ای را برای ذهن جامعه طرح کنند. آنچه وجه تشابه این دو بود و عنصر اصلی تبدّل یک فرهیخته به یک متکلم را میساخت امری بود به نام ذهن جامعه !

به همین سبب میتوان ادعا نمود آثار کلامی هر دوره، آئینه ایست از مسائل ذهن جامعه در آن زمانه !

سالها به همین روال پیش رفت و متکلمین یا به عبارتی “مهتمّین به ذهن جامعه” در قواره ها و عناوین مختلف به پشتیبانی یا دستکاری ذهن جوامع مشغول بودند. ممکن بود فردی فقیه یا محدث باشد اما متکلم نیز باشد و بنا بر دغدغه ای کلامی و برخاسته از اهتمام به ذهن جامعه دیندار زمان خویش ، کنش هایی از جنس کلام از خود نشان بدهد.

مثلا ممکن بود شخصی در فرایند دریافت متکلمانه خود خللی را در ذهن مردم در نسبت با دعا و ارتباط معنوی با حضرت حق حس کند و کنش متکلمانه او این باشد که مجموعه ای از احادیث را در یک کتاب گردآوری نموده و در میان مردم ترویج کند.

بنا به دلائلی که محل اختلاف است و ذکر آن در این مقال نمی گنجد، از یک دوره که تقریبا معاصر با مدرنیته در جهان غرب است، دغدغه متکلمانه، آرام آرام رنگ باخت و جای خود را به دغدغه های آکادمیک و دور از ذهن جامعه داد ، این امر سبب شد تا در بحبوحه درگیری ذهن جامعه با مسائل اصطلاحا مدرن که توسط سپاه روشنفکران غرب زده پشتیبانی میشد، علم کلام نیز دچار یک تعویق شود و نتواند مسائل واقعی موجود در ذهن جامعه را بشناسد و چاره اندیشی کند و در بهترین وضعیت خود میتوانست تولیدات کلامی دوره های پیشین را بازتقریر نماید.