معنای آزادی

آزادی به چه معناست؟
لغویان برای آزادی معانی متعدّدی گفته‌اند؛ از جمله، آن را به قدرت انتخاب، رهایی، ضدّ بندگی،[۱]و استقلال در عمل و از آمیختگی رها شدن[۲]معنا کرده‌اند.

در اصطلاح نیز معانی بسیاری برای آزادی بیان شده؛[۳]مانند: فقدان موانع در راه تحقّق آرزوهای انسان،[۴]سلب مانع ترقّی و تکامل،[۵]داشتن حق انجام هر عملی تا حدّی که حقّ دیگران مورد تجاوز قرار نگیرد. مصون ماندن از اراده مستبدانه دیگران[۶]و… می باشد.

منتسکیو در نیمه‌ قرن‌ هیجدهم می‌نویسد: «هیچ‌ واژه‌ای‌ به‌ اندازه‌ واژه‌ آزادی‌ ذهن‌ مردم‌ را به‌ خود جلب‌ نکرده‌ است‌ و هیچ‌ واژه‌ای‌ هم‌ مانند آزادی‌ به‌ معانی‌ مختلف‌ به‌ کار نرفته‌ است. برای‌ بعضی‌ از مردم، آزادی‌ یعنی‌ اختیار داشته‌ باشند، کسی‌ را که‌ خودشان‌ به‌ او اختیاراتی‌ داده‌اند؛ به‌ محض‌ این‌که‌ خواست؛ از آن‌ اختیار سوءاستفاده‌ کند و ظالم‌ شود؛ خلع‌ کنند. برای‌ عده‌ای‌ دیگر، یعنی‌ بتوانند، کسی‌ را که‌ باید مطیع‌ او باشند خودشان‌ انتخاب‌ کنند. دسته‌ سوم، آزادی‌ را در این‌ می‌دانند؛ که‌ حق‌ داشته‌ باشند؛ مسلح‌ شوند و زور بگویند.»*

اما اگر بخواهیم به ساخت فطری انسان توجه کنیم باید بگوییم آزادی از مقتضیات فطرت است. انسان فطرتا خواهان انفاذ اراده خویش در هر امری می باشد.

 

آزاد اندیشی، مرکب یا بسیط؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در مقام تحلیل ذات کاوانه ی آزاد اندیشی، گرایشی به مرکب ندیدن آزاد اندیشی وجود دارد، یعنی گفته میشود آزاد اندیشی را مرکب از آزادی و اندیشه و یا مربوط به دریافتی از آزادی و اندیشه نبینیم، بلکه “آزاداندیشی” را مساله ای بسیط ببینیم و حقیقت همین امر بسیط را تحلیل کنیم.

شاید در مقام توضیح این حرف بشود چنین گفت که نباید وجود لفظ «آزاد» و «اندیشی» شما را به غلط بیاندازد که این مساله با مفاهیم آزادی و اندیشه گره ذاتی خورده است؛ این صرفا یک تشابه اسمی است، و ما می توانستیم اسمش را چیز دیگری بگذاریم تا به دام این تشابه لفظی نیفتیم.

اما سوال اینجاست که آیا این گرایش، گرایشی صحیح است؟ آیا واقعا آزاد اندیشی مفهومی بسیط است که در ذات خود با دو مفهوم آزادی و اندیشه گره نخورده است؟

ما پیش فرض میگیریم که تلقی ما و صاحبان این گرایش از آزاداندیشی یکی است و در عین حالی که هر دو میدانیم که در مورد چه چیزی صحبت میکنیم در حال ارائه ی دو تحلیل و تلقی متفاوت از این حقیقت هستیم.

پیشتر در یادداشت هایی گفته بودیم که چنین به نظر میرسد که آزاد اندیشی با مفهوم قلب سلیم، بر مدار معنایی مرتبطی قرار دارند.
البته قلب سلیم در مورد یک شخص، یا یک شیء صحبت میکند، در مورد یک تعین متشخص، یا به عبارتی در مورد یک ذات، اما گویی آزاد اندیشی معنایی مصدری دارد و در مورد یک حدث صحبت میکند، آیا می توان گفت آزاداندیشی، به جریان افتادگی آن ذات است؟
اگر چنین باشد، توصیف آن چیست؟
معنای قلب سلیم به مصدر در آمده چه خواهد بود؟
به نظر میرسد که تصوراتی قابل تحصیل است هرچند فعلا دستیابی به توضیحی کامل سخت است.
اما تا همین حد از تصورات، آیا به نظر میرسد که این پدیده در ذات خود با آزادی گره نخورده است؟ با اندیشه چطور؟

ممکن است گفته شود باید میان پدیده ی اجتماعی آزاد اندیشی با پدیده ی فردی آزاد اندیشی تفاوت گذاشت، و گرایش مذکور در صدر یادداشت مربوط به همان پدیده ی اجتماعی است. که پاسخ خواهیم داد به نظر میرسد پدیده ی اجتماعی آزاداندیشی در ذات خود با پدیده ی فردی آزاداندیشی گره خوردگی جدی دارد. لذا اگر بتوانیم بحث را در چارچوب پدیده ی فردی دنبال کنیم، از غرض تحلیل پدیده ی اجتماعی خارج نشده ایم.
(ادامه دارد _(!؟))

قیود «زشت» و «زیبا» در تعریف آزاداندیشی

به نظر می رسد در تعریف آزاداندیشی پرداختن به زشتی یا زیبایی آزاداندیشی یا به عبارتی خوش ساخت یا بد قواره بودن اندیشه ی آزاد، دخلی در ماهیت و تعریف آن نداشته باشد.
در واقع ماهیت و حقیقت آزاداندیشی چیزی ورای زشتی یا زیبایی آن است و این ملاک اخراج یا دخول چیزی در آزاداندیشی نیست. در واقع آزاداندیشی بد قواره یا زشت را نمی تواند آزاداندیشی ندانست و آن را از دایره تعریف بیرون کرد. بلکه آن هم آزاد اندیشی ست لکن نیاز به اصلاحات و رسیدگی هایی دارد که به نوع استاندارد نزدیک شود. درست است که اندیشه آزادی که بد قواره و بد ساخت است نمی تواند نوع مطلوب و معیار باشد لکن این ضعف باعث نمی شود که آن را بالکل آزاداندیشی نداریم و آن را از تعریف خارج کنیم.
قید زشت و زیبا بعد تعلق اصل عنوان آزاداندیشی بر آن حقیقت خارجی، صدق میکند. بنابراین این قیود وصف هایی هستند هر دو آزاداندیشی صدق میکنند و هیچکدام خارج کننده از ذیل این مفهوم نیست. بلکه وصف هایی هستند که انواع اندیشه آزاد را مشخص میکنند.

حفاظت شده: قیام به موقع؟

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

میل به آزادی آنگاه که فریاد وجودِ فقری و ربطی انسان است نمی تواند رهایی از بندگی معنا شود

برای انسانی که همه ی هستی و مایه ی وجودی اش أنس و کشش و ربط وجودی به خداوند است

تمام خواسته های فطری اش همچون آزادی خواهی، ترجمه و ظهورِ ربط و عشق و بند به خداوند بودن است.

بنابراین شعار فطری آزادی اگر بمعنای آزادی از بندگی خدا تصویر بشود این یعنی میلِ برآمده از فطرِت در بندِ خدا بودنِ انسان را به جنگ فطرت و هستیِ ربطی و فقریِ خودِ انسان بردن….

مثل تفنگی که خودش را هدف بگیرد…

و یا مثل حیوان گرسنه ای که خودش را شروع به خوردن کند…

و یا دستی که خودش را شروع به بریدن کند.

و این سرمنشأ بزرگترین إسارتها و دردها و به بن بست رسیدنها و یأس ها و به پوچی رسیدن هاست، یأسی که باندازه ی فطرت و وجود انسان عمیق و ریشه دار است.

بله شیطان همواره در أطرافِ (و نه وسط راه) صراط مستقیم فطرت نشسته است تا خواسته های فطری بشر را منحرف کند، نشسته است تا آدرس غلط بدهد و إلا فریاد آزادی خواهی بشر همان ناله ی ظهور کرده از وجود فقری اش است که در قید و بندِ معشوق بودن و بلکه عینِ ربط و قید و کشش بودن به خالق را فریاد میزند.

قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ

آزادی مفهوم تقابلی

وقتی می‌خواهیم «آزادی» را بشناسیم، معمولا با مقابل آن که قید و بند است، آن را می‌فهمیم؛ و هنگامی که می‌خواهیم بگوییم آزادی از چه هم معمولا می‌گوییم آزادی از قید و بند.

امّا آیا می‌توان آزادی مطلق هم فهمید؛ بدون اینکه بخواهیم به صورت مفهوم تقابلی به آن نگاه کنیم هم می‌توان در آن تامل کرد و آن را شناخت؟

ما در مفهوم وحدت، می‌گوییم دو نوع وحدت داریم؛ یک نوع وحدت که در مقابل کثرت است و یک نوع وحدت دیگر که هم داریم که اصلا مقابلی ندارد؛ وحدت اطلاقی.

آیا همین گونه که در وحدت، ما نوعی از وحدت را به نام وحدت اطلاقی تصور می‌کنیم؛ در آزادی هم می‌توانیم یک نوع آزادی اطلاقی تصور کرد؟

به نظر می‌رسد که نمی‌توان آزادی اطلاقی را تصور کرد؛ حداقل بنده تصوری از آزادی بدون تقابل ندارم؛ آزادی را کاملا مفهوم تقابلی می‌فهمم و نمی‌توانم بدون تقابل نمی‌توانم بفهمم؛ و البته باید تامل شود که کدام یک از انواع تقابل در میان آزادی و قید و بند وجود دارد؛ هر چند در نگاه اولیه میل بنده به سمت تضایف است.

و هنوز زندگی جاریست..

#محمد_امامی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_324

?هندفون به گوش با موهای ژولیده سوار می شود، مردی دیگر که حدودا ۳۵ سال سن دارد، چنان سرش را به گوشی دوخته که اصلا حواسش نیست که به چند نفر برای سوار شدن تنه می زند، مرد جا افتاده ای پله ها رو یکی دو تا می کند تا قبل از بسته شدن درب سوار شود، سر آخر هم کیفش را لای در می گذارد و به زور خودش را جا می کند.

? مترو تهران همیشه برای من نمونه‌ کوچکی از اتوپیای غرب است، دیوار های سیاه، با نور کم، جمعیتی که در ظاهر در هم می لوند اما گویا هیچ گاه نه همدیگر را می بینند ونه صدای یک دیگر را می شنوند، این جا آدم ها باهم زندگی نمی کنند، برای هریک دنیای خلق شده که خود حاکم و محکوم آن هستند…

?و اما …
و اما ..
صدای پسرکی که به زور می خواهد آدامس موزی بفروشد در راهرو ها به گوش می رسد، امیدوارم می کند؛ که هنوز حیاتی هست؛ و هنوز زندگی جاریست..

تفاوت آزاد اندیشی با درست اندیشیدن

در تعریف آزاد اندیشی گفته می شود که به معنای آزادی از قیود و محدودیت ها می باشد اما نه هر قیدی و هر محدودیتی. چرا که در صورت رها شدن از همه قیود باید اندیشه را حتی از قید اندیشه بودن نیز رها بدانیم و این قطعاً با آزاد اندیشی منافات دارد.
پس آزاد اندیشی به معنای پذیرفتن یکسری قیود برای اندیشیدن است، قیودی که موجب می شوند تا اندیشه، اندیشه ای واقعی و درست باشد.
شاید بتوان برخی از آن قیود را حدس زد. مثلا تبعیت از منطق میتواند یکی از قیود عمومی آزاد اندیشی باشد.

اما سوالی که می توان مطرح نمود این است اگر آزاد اندیشی به این معنا باشد، تفاوت آن با درست اندیشیدن چیست ؟

یک برداشت از معنای آزادی این است که فرد اختیار و مجوز انجام هر کاری اعم از صحیح و غلط را داشته باشد اگر آزادی ماخوذ در فضای آزاد اندیشی چنین تقریر شود سوال بالا تقویت خواهد شد زیرا درست اندیشیدن صرفا یکی از دو راهی است که فرد آزاد اندیش می تواند طی کند. این تقریر از آزادی کاملاً فردی است و جنبه اجتماعی ندارد.

اما در صورتی که آزادی را کمی اجتماعی تر معنا کنیم، باید بگوییم آزادی به معنای رهایی از قیودی است که دیگری بر انسان تحمیل می کند و محدودیت هایی که خود فرد بنا بر مصالحی برای خودش قرار میدهد نافی آزادی نیست.

با لحاظ تقریر دوم از معنای آزادی که همان تقریر اجتماعی از آزادی فردی می باشد، پرسش را به شکل دقیق تری مطرح میکنیم :
آیا ممکن است فردی درست بیندیشد اما آزاد نیندیشد یعنی اندیشه درست او مورد اسارت دیگری قرار گرفته باشد ؟
از طرف دیگر آیا ممکن است فردی آزاد بیاندیشد اما اندیشه او درست نباشد؟
در حالت اول آیا اسارت اندیشه به درستی آن لطمه وارد نمی کند ؟ و در حالت دوم آیا نادرست بودن اندیشه به اندیشه بودن آن فعل فضلا عن آزاد اندیشی بودن آن خدشه وارد نمی کند؟

حفاظت شده: قیام برای آزاداندیشی چگونه ممکن است

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

چرا تاریخ؟ تقریر بخشی از فرمایشات استاد مظاهری

چرا باید به تاریخ بپردازیم؟

این بحث را توجه کنیم:

حضرت آقا مراحل انقلاب اسلامی را ترسیم فرموده اند، انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، کشور اسلامی، تمدن اسلامی؛

?پرداختن به تمدن برای ما که در مرحله ی ساخت دولت اسلامی هستیم چه معنایی دارد؟

ایشان به این موضوع باور دارند که اگر «افق تمدنی» نداشته باشید حتی در مرحله ی نظام سازی و دولت سازی هم میلنگید، لذا ایشان در دیدار سران کشورهای اسلامی به این مضمون میفرمایند که “مهمترین مساله ی شما نظام سازی است و اگر بخواهید از این مرحله ی مهم عبور کنید باید افق تمدن اسلامی را مد نظر داشته باشید” ، یعنی باید خودتان را در مظان شکل دادن به تمدن جدیدی به نام تمدن اسلامی ببینید تا بتوانید از مرحله ی نظام سازی، در این وضعیت عبور کنید!

?مگر ما در چه وضعیتی هستیم؟

ما در وضعیتی هستیم که غرب با تمدن خودش همه ی افق ها را بسته، یعنی افقی فراتر از لیبرال دموکراسی برای بشریت قائل نیست؛ لذا اگر «افق گشایی» نداشته باشید انقلابتان ذیل تمدن غرب شکل میگیرد، نظام سازی تان هم ذیل تمدن غرب شکل میگیرد، دولت سازی تان هم ذیل تمدن غرب شکل میگیرد؛ و آن موقع مطمئن باشید نه نظام سازی تان و نه دولت سازی تان هیچکدام اسلامی هم نخواهد بود.

?خب اما افق گشایی چگونه است؟

دیداری که رهبری با تمدن پژوهان داشتند نکته ی بسیار جالبی داشت؛ گاهی اوقات ما بر اثر تاکیدات مکرر و فراوان رهبری بر تمدن سازی دچار یک اشتباه می شویم؛ معنای این تاکیدات رهبری چیست؟ آیا به این معناست که ما باید راجع به تمدن اسلامی بنشینیم و بحث های نظری مفصل بکنیم و …؟

تا یک حدی قطعا عیبی ندارد و لازم است که ما یک تعریفی و تصویری داشته باشیم؛ اما باید دقت داشته باشیم که ما الان در مرحله ی آخر نیستیم، اگر الان به یکباره خیال برمان دارد و فکر کنیم که الان در مرحله ی تمدن سازی هستیم و خودمان را اسیر آن مرحله بکنیم در این مرحله ای که در آن هستیم خواهیم ماند!

آقا به این مضمون فرمودند که “بابا! من در تهران میبینم که عنوان برخی مغازه ها کلماتی مثل هایپر و سوپر و مال و .. هست، این درد را چاره بکنید! این مشکل را حل کنید!” از تمدن گفتن این درد را چاره نمیکند!

من برداشتم از این فرمایش آقا این است که باید افق تمدنی داشته باشید که گم نشوید ولی الان باید این درد را چاره کنید که یک ایرانی نباید بالای مغازه اش بنویسد هایپر! به این توجه کنید! البته اگر شما الان بخواهید به همین مساله توجه کنید باید بدانید که این مساله در راستای آن افق تمدن ما نیست، کلمه ی هایپر یعنی خود باختگی و با خودباختگی تمدن حاصل نخواهد شد.

به عنوان مثال الان شما اگر بیایید و تمام توانتان را بگذارید روی این مساله که ظهور چگونه اتفاق خواهد افتاد و وقتی حکومت حضرت (عج) شکل بگیرد حکومت جهانی چه شکلی خواهد بود؟ و بروید روایات مروبطه را مفصل بررسی کنید و تمام فکرتان را بگذارید آنجا و غافل شوید که الان چه نسبتی با آن دارید، [خواهید ماند].

?ما میل به انتزاعی فکر کردن پیدا کرده ایم، اما حضرت آقا این گونه به مساله نگاه نمیکنند.

ایشان در پیام نوروزی سال 73 چنین مضمونی آورده اند که : ما در حال بنای یک تمدن هستیم، نه اینکه تصمیم بگیریم، بلکه در حال بنای تمدن هستیم، بلکه حرکت تاریخی ملت ایران در حال به وجود آوردن آن است.

ببینید نگاه رهبری به تمدن یک نگاه انتزاعی نیست، ما باید از این فضای بی تاریخی بودن، انتزاعی فکر کردن، نسبت به مسائلمان، نسبت به علممان، نسبت به فلسفه مان، نسبت به فقه مان و نسبت به تمدنمان خارج بشویم! تاریخی اگر شدیم آن وقت تازه افکارمان انضمامی خواهد شد، و وقت افکار انضمامی شد آن وقت به معنای واقعی مسائل درست شناخته میشوند و ما میتوانیم راهکار ارائه کنیم.

ولی تا زمانی که انتزاعی فکر کنیم – که از نظر من متخصص تاریخ یک بعد انتزاعی فکر کردن و انتزاعی دیدن و انتزاعی نوشتن و انتزاعی کار کردن این است که بی تاریخ باشیم، ابعاد دیگری هم دارد – از حل مسائل و ارائه ی راهکار عاجز خواهیم بود .
.

تعریف بهینه برای برنامه ریزی راهبردی

به نظر می رسد تعریف های حدی یا رسمی، اگر منجر به وضوح تصویر غایت مطلوب از آزاداندیشی نشود خیلی در برنامه ریزی راهبردی کارا نمی باشد.

ما آزاداندیشی را میخواهیم برای رشد اجتماعی.

اگر این چنین است پس یعنی در بدو امر ما مواجه خواهیم بود با اندیشه خطا بار، غیر منسجم، غیر نظام وار و غیر مستدل و اگر بنا باشد بگوییم اندیشه یعنی اندیشه در وضع مطلوب این بدین معنا خواهد بود که ما در عمل میخواهیم جلوی هر اندیشه ای که غیر از اندیشه وضع مطلوب باشد حد بزنیم و این عملا نافی رشد اجتماعی خواهد بود.

رشد زمانی حاصل خواهد شد که بتواند تجربه کند، خطا کند، تصحیح کند، ارتقا دهد و بهبود ببخشد و گام به گام خود را به وضع بهینه نزدیک کند.

تعریفی از آزاداندیشی برای ما مطلوب است که تصویر غایت نهایی را برای ما واضح سازد. یا به تعبیر بهتر تعریفی از آزاداندیشی برای ما مطلوب است که ضمن ترسیم غایت مطلوب کارکردهای مورد توقع در جهت نیل به غایت مطلوب برای ما نیز بر شمارد.

تعریف به غایت به اضافه کارکرد نیل دهنده به سوی غایت تعریف بهینه ای در جهت برنامه ریزی راهبردی به منظور تحقق آزاداندیشی خواهد بود.

تقریری از قیود آزاداندیشی

وقتی گفته می شود «آزاداندیشی» گاهی تصور میشود که به باید رها و مطلق از هر قید و بندی باشد. در حالی هم اندیشه و هم آزادی انسان و هم ترکیب آن دو برای اینکه به بتوانند به معنای حقیقی کلمه محقق شوند دارای قیودی خواهند شد که بدون آنها از موضع اصلی خارج می شوند. هم اندیشه برای اندیشه بودن نیازمند قیودی است که آن را به انضباط بکشد و از اوهام و تخیلات و افکار پریشان و… جدا کند و هم آزادی برای آن که به معنای حقیقی کلمه محقق شود نیازمند قیودی است که آن را در موضع خود قرار دهد و از انحراف آن به مسیر هایی که به ظاهر آزادی مزینند لکن در باطن بردگی محض هستند جلوگیری کند و هم آزاداندیشی نیازمند قیودی است که به معنای حقیقی کلمه آزادانه فکر کردن را به صورت حقیقی رقم بزند و انسان را به ورطه ی تباهی نکشاند.
اساسا پدیده انسانی بدون قیود و به صورت کاملا مطلق بی معناست. زیرا خود انسان مقید است و هر عاملی متعلق به آن نیز نمی تواند مطلق باشد و باید مقید شود.

اقتضای مبانی نظام سکولار، تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت و زندگی در هم تنیده اند

اقتضای مبانی سکولارِ نظام اداره ی غربی در حوزه ی نهادسازی، تفکیک و تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت عالم و در نظام أحسن الهی، در هم تنیده اند.

تازه بعد از این تکفکیک های نابجا مسأله ی غرب این میشود که چگونه این نهادها را بهم ربط دهد….

نمونه های زیادی برای این أمر میتوان ذکر کرد. نمونه هایی همچون تفکیک میان نهاد آموزش و خانواده و زندگی، و یا تفکیک میان نهاد دانش و نهاد صنعت، که نتیجه اش زائیده شدن مسأله و معظلی بنام پیوند میان دانشگاه و صنعت میشود.

در حالیکه در واقع و بدون سیطره ی نظام دانشگاهی، صنعت و علمِ مورد نیازِ آن صنعت محفوف و در هم تنیده اند و غالب کسانی که از علم بهره ی واقعی را میبرند کسانی هستند که در دل کار ، خلأ علمی را احساس میکنند و با رجوع به منابع علمی، نیاز خود را رفع میکنند و صنعت خود را ارتقاء میدهند…

وقتی بخش علم آموزی از بخش صنعت و تولید جدا میشود طبیعتا برای خودش عالمی می سازد پر از انتزاعیات و غور کردنهای بی فایده و عمر تلف کُن، که بهترین أیام رشد فکری و معنوی و شالوده ریزی اقتصادی و تشکیل خانواده را از جوانان می گیرد.

در طراحی نظام آموزش دینی باید آموزه های ناب اهل بیت علیهم السلام جلوی چشمان با باشد. باید استعاذه ی ” أعوذ بالله من علم لا ینفع” جلوی چشمان مان باشد…

باید از هر گونه اتلاف عمر و وقت انسانها پرهیز کرد و جریان یادگیری و آموزش علم را بصورت زندگی محور و با بالاترین میزان بازدهی و شادابی و برای بلندترین هدف نظام عالم یعنی رشد و تعالی و قرب الهی بکار بست….

گرفتاری اندیشه به اسم زیبایی

وقتی از «آزاداندشی» صحبت می‌کنم، صرفا رهایی از قیود مدنظر نیست؛ بلکه اتفاقا برای آنکه آزاداندیشی محقق شود، باید قیدی را هم گذاشت و ملزم به قیودی هم شد؛ و این قیود برای اندیشه بودن اندیشه می‌باشد؛ به عبارت دیگر قیودی لازم است که از «اندیشه» بیرون نزنیم. و البته شاید بتوان از جانب «آزادی» هم قیودی را مطرح کرد؛ اینکه برای تحقق آزادی نیازمند قیود باشیم.

بنابراین یک دسته از قبود لازم، قیودی است که از «تحریف ماهیت اندیشه» ممانعت می‌کند؛ آیا در کنار این قبیل از قیود، می‌توان قیود دیگری را نیز متصور بود؟

یکی از ویژگی‌های اندیشه همچون دیگر پدیده‌های انسانی این است که می‌تواند از سلیقه و ظرافت تغذیه کند و یا زمخت و بدقواره باشد؛ به عبارت دیگر اندیشه را نیز می‌توان متصف به صفت زیبا و یا نازیبا کرد.

با توجه به این نکته آیا می‌توان دسته‌ای دیگر از قیود لازم را در نظر گرفت برای ممانعت از نازیبایی اندیشه باشد؟

به تعبیر دیگر همانگونه که برای اندیشه بودن اندیشه نیازمند دسته‌ای از قیود هستیم، آیا برای زیبا بودن اندیشه نیز باید مقیّدِ به قیودی باشیم؟ شاید بهتر باشد قبل از پاسخ به این پرسش، در خصوص این نکته تامل شود که آیا اندیشه زیبا، اندیشه‌تر است؟ به عبارت دیگر اگر اندیشه نازیبا بود، از اندیشه‌گی خارج می‌شود و چنانچه مطلوب رسیدن به حقیقت و حق باشد، آیا با اندیشه نازیبا، به حق و حقیقت نمی‌رسیم؟

به نظر می‌رسید زیبا بودن اندیشه از مواردی نباشد که لزوم مقيّد کردن اندیشه را مطالبه کند، حتی این زیبایی اگر ذره‌ای مانع آزاداندیشیدن شود، هیچ حسن و رجحانی هم نمی‌تواند داشته باشد.

و به نظر می‌رسد اگر در مقام اندیشیدن، بخواهیم خود را مقیّد به زیبایی اندیشه کنیم؛ این قید از قضا مانع آزاداندیشیدن می‌شود. و شاید بتوان گفت به دنبال این قید بودن به خاطر عدم رهایی از «هژمونی محیطی» و ناآزاداندیشی می‌باشد؛ چیزی شبیه به ترس که در مقام اندیشه باید از آن آزاد بود؛ به خصوص که ملاک زیبایی هم آنچنان روشن نیست.

البته وقتی در اندیشیدن به دنبال حق هستیم و هنگامی که به حق و حقیقت دست‌یافتیم، خود حق زیبا خواهد بود و نیازی نیست که ما در مقام اندیشیدن خود را گرفتار زیبایی کنیم؛ چه بسا در گرفتار کردن خود به زیبایی اندیشه، از «حق» که مقصود واقعی اندیشیدن بود، دور شویم.

اقتضای مبانی سکولار و ضد خانواده و ضد زندگی، تکثیر نهادهای فطرتاً درهم تنیده مثل نهاد آموزش و زندگی و یا علم و صنعت

اقتضای مبانی سکولارِ نظام اداره ی غربی در حوزه ی نهادسازی، تفکیک و تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت عالم و در نظام أحسن الهی، در هم تنیده اند.

تازه بعد از این تکفکیک های نابجا مسأله ی غرب این میشود که چگونه این نهادها را بهم ربط دهد….

نمونه های زیادی برای این أمر میتوان ذکر کرد. نمونه هایی همچون تفکیک میان نهاد آموزش و خانواده و زندگی، و یا تفکیک میان نهاد دانش و نهاد صنعت، که نتیجه اش زائیده شدن مسأله و معظلی بنام پیوند میان دانشگاه و صنعت میشود.

در حالیکه در واقع و بدون سیطره ی نظام دانشگاهی، صنعت و علمِ مورد نیازِ آن صنعت محفوف و در هم تنیده اند و غالب کسانی که از علم بهره ی واقعی را میبرند کسانی هستند که در دل کار ، خلأ علمی را احساس میکنند و با رجوع به منابع علمی نیاز خود را رفع میکنند و کار خود را ارتقاء میدهند…

وقتی بخش علم آموزی از بخش صنعت و تولید جدا میشود طبیعتا برای خودش عالمی می سازد پر از انتزاعیات و غور کردنهای بی فایده و عمر تلف کُن، که بهترین أیام رشد فکری و اخلاقی و شالوده ریزی اقتصادی و تشکیل خانواده را از جوانها می گیرد.

در طراحی نظام آموزش دینی باید آموزه های ناب اهل بیت علیهم السلام مثل “أعوذ بالله من علم لا ینفع” جلوی چشمان مان باشد…

و باید از هر گونه اتلاف عمر و وقت انسانها پرهیز نمود و جریان یادگیری و آموزش علم را بصورت زندگی محور و با بالاترین میزان بازدهی و شادابی و برای بلندترین هدف نظام عالم یعنی رشد و تعالی و قرب الهی بکار بست….

ضرورت فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی نه تعریف آزاداندیشی

?ضرورت فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی نه تعریف آزاداندیشی?

?️آن چیزی که مهم است این است که بتوانیم با آزاد اندیشی آن چیزی که می‌خواهیم محقق کنیم، محقق کنیم.

برای این امر، در بسیاری از موارد، رسیدن به فلسفه آن چیز کافی است و لو ذات کاوی رخ ندهد. بلکه صرفا به یک تعریف رسمی ناقص برسیم.
به تعبیر دیگر ضرورت دارد از این بحث کرد که چه شد که آزاداندیشی به میدان آمد؟ قرار است آزاداندیشی چه گرهی را باز کند؟ آزاداندیشی بطور واضح و مستقیم به مبارزه چه اموری دارد می شود.
همچنین باید این پرسش پاسخ داد که آزاداندیشی چه نتایجی دارد؟ بعد از مدتی آزاداندیشی یا آزادی بیان یا…، جامعه در ساحت های مختلفش، چه تغییری میکند؟ در سیاست؟ در اقتصاد؟ در علم؟ در اندیشه؟ در سبک زندگی؟ در پیشرفت؟ و… .
به نظر این نکته برای رفع تردید و میز بین آن حقیقت و دیگر امور مشابه کافی است. و می‌توان غایت آزاداندیشی را پیاده کرد.

?️در مجموع به نظر حقیر آن چیزی که ضرورت دارد، فهم و تبیین فلسفه آزاداندیشی و نتایج مورد انتظار از آزاد اندیشی در ساحت های مختلف است.

همین کافی است تا اولا آزاد اندیشی از امور دیگر متمایز شود و ثانیا در مصداق، درست پیاده شود وثالثا خودش موضوعیت پیدا نکند. خودش تابو نشود بلکه همیشه طریقی بودن آن لحاظ شود.

به نظر می رسد بعد از تبیین فلسفه آزاداندیشی، به این درک میرسم که در درون خود شناختی ولو ارتکازی از حقیقت آزاداندیشی بدست آورده ایم. و با تکیه بر آن ارتکاز به راحتی می‌توان وارد عمل شد و غایات را محقق کرد.

ضرورت این امر در اموری که مشکلش بخاطر عدم وضوح تعریف نیست بلکه بخاطر عدم پیاده سازی و فعالیت عینی است، بیشتر است. در این موارد به نظر توقف و ذات کاوی صحیح نیست.

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی

? حصول فهم عمیقتر از واژه ی #مردم برای نخبگان حزب اللهی یکی از برکات اغتشاشات أخیر …

پیش از اغتشاشات أخیر خیلی از نخبگان حزب اللهی وقتی میشنیدند که رهبری مردم کشور را انقلابی میخوانند با تعجبی تکراری میان مشاهدات و فهم خود با رهبری دچار سردرگمی میشدند.

 

برخی فهم خود را متهم میکردند و مثل همیشه از این مساله عبور میکردند.

برخی گمان میکردند رهبری مرادش همان بخش حزب اللهی است و بقیه را بحساب نمی آورد.

و برخی هم فرمایشات رهبری را اقتضای موقف رهبری و خوش بینی ولیّ جامعه به مردمش میدانستند.

 

اغتشاشات أخیر اما توانست مفهوم #مردم را در ذهن همه ی ما روشن کند و از این جهت یک فرصت بود برایمان.

 

بله نامردمانی که در این اغتشاشات قساوت خود را در کشتن بیگناهان به نمایش گذاشتند و به زن و مرد رحم نکردند و مردم را در نقطه ی دعوت و همراهی و کشف حجاب قرار دادند به همه ی ما فهماندند که فرق #مردم با #نامردم چیست…

 

در این مدت از رفتار اینها بخوبی فهمیدیم که دیگر در فهم #مردم مبتلا به مغالطه ی ریش داشتن و نداشتن و چادری بودن و نبودن و تظاهرات شرکت کردن و نکردن و از مشکلات و وضعیت اقتصادی و اختلاس نالیدن و ننالیدن نشویم…..

 

مردم ما همان شل حجاب هایی هستند که علارغم هزاران شبهه ی حلّ نشده شان از بی عدالتی هایی که کشیده اند یا رسانه ها در ذهن شان ساخته اند، ایستادند و توی دهن اغتشاشگران زدند و آنها را در  زمانی که به میدان آمدند همراهی نکردند…

 

 

دعوت به یک اقدام توسط رهبری در سخنرانی ۱۹ دی ۱۴۰۱

حضرت آقا در حوالی ۱۹ دی هر سال به مناسبت قیام ۱۹ دی ۵۶ مردم قم، با اقشار مختلف مردم قم دیدار دارند. و همچنین در سال ۱۴۰۱ هم که امسال باشد؛ دیداری با اقشار مختلف مردم قم داشتند؛ به نظر می‌رسد این دیدار با دیگر دیدار‌های ۱۹ دی، متفاوت باشد.

برای احساس کردن این تفاوت شاید علاوه بر مراجعه به بیانات دیگر ۱۹ دی‌ماه ایشان؛ به سه سخنرانی ایشان در سه دیدار اخیر؛ یعنی دیدار با بانوان، دیدار با مداحان و دیدار با مردم قم؛ با تامل نگاه شود؛ و البته به این ترتیب که ابتدا «دیدار ۱۹ دی» و بعد از آن «دیدار مداحان» و در نهایت «دیدار بانوان» دیده شود.

وقتی با ترتیب فوق الذکر به این سه سخنرانی نگاه شود؛ شاید بتوان این را دریافت که حضرت آقا دعوت به یک اقدام می‌کنند که البته باید به موقع و در زمان خود انجام شود و نباید از زمان آن بگذرد؛ و به نظر بنده این اقدام «جهاد تبیین» است؛ و پس از این دعوت به صورت صنفی یک قشر تاثیر گذار را هم که مداحان باشند به همین اقدام دعوت می‌کند و تا حدی جنس اقدام این صنف را توضیح می‌دهد. و در دیدار با بانوان خود ایشان وارد عرصه جهاد تبیین می‌شوند و خودشان شروع دست به کار می‌شوند و در این دیدار شاید بتوان گفت که ورود‌های یک رهبر را ندارند و به عنوان یک اندیشمند و عالم دینی به جهاد تبیین مشغول می‌شوند؛ و به عنوان یک نمونه که اگر قرار باشد خود ایشان به این اقدام بپردازند، چگونه عمل می‌کنند، می‌توان به این دیدار توجه کرد؛ هر چند شاید بتوان در همین دیدار هم دعوت به این اقدام را استشمام کرد؛ یعنی دعوت به جهاد تبیین.

حفاظت شده: متعلق جهاد تبیین

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

حفاظت شده: برداشتی از فضای سخنرانی و تحلیل بیانات 19 دی

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: