نوشته‌ها

تفاوت کلام انقلابی و الهیات کاربردی

برای فهم کلام انقلابی، فهمیدن تفاوت بدیل‌های نزدیک به آن می‌تواند تأثیر زیادی داشته باشد. یکی از بدیل‌های نزدیک به کلام انقلابی، الهیات کاربردی است.

در الهیات کاربردی کاربست بنیادهای نظری و لایه‌ی بنیادین باورهای دینی وجود دارد، در این پویش تلاش می‌شود تا باورهای دینی به صورت عینی و کاربردی در پاسخ به سؤال‌‌ها و نیازهای مخاطب عرضه شود. دغدغه‌اش این است که عقاید بنیادین به یک موقعیت عینی امتداد پیدا کنند، حالا یا به صورت عام در حوزه‌های تفصیلی حیات و یا به صورت خاص و تخصصی در حوزه‌های خاص. به عبارت دیگر الهیات کاربردی می‌خواهد الگو یا مدل مفهومی در پاسخ به سؤال مشخص یا نیاز عینی را ارائه دهد.

با نیا توصیفات از الهیات کاربردی سؤال می‌شود که تفاوت الهیات کاربردی با کلام انقلابی چیست؟ کلام انقلابی هم دغدغه‌ی اندیشه‌ی همراه فرد و جامعه را دارد و می‌خواهد باورهای او یک حرکت عمیق انقلابی در او ایجاد کند، می‌خواهد که پشتیبان معرفتی حیات انقلابی که در افق تمدنی است قرار بگیرد. کلام انقلابی می‌خواهد مبانی باورهای دینی را به سمت یک بندگی گسترده‌ی دینی (انقلاب اسلامی) بکشاند.

 

برای فهم تفاوت کلام انقلابی و الهیات کاربردی از دو زاویه می‌شود بحث را بررسی کرد: 1. زاویه دانشی 2. زاویه اندیشه‌ای

زاویه دانشی

واقع این است که در بحث لایه‌های دانش کلام در لایه‌ی بنیادین قرار می‌گیرد و الهیات کاربردی در لایه‌ی کاربردی؛ اگر روی کلام انقلابی تأکید کنیم، کلام انقلابی در لایه‌ی دانش‌های بنیادین جهت‌دار قرار دارد و الهیات کاربردی در لایه کاربردی دانش قرار می‌گیرد.

این بحث را در یادداشتی با عنوان « جایگاه کلام انقلابی در لایه‌های دانش»[1] پرداختم که به آن مراجعه شود.

زاویه اندیشه‌ای

در زاویه بررسی دیگر باید گفت که اساساً دغدغه‌ی متکلم با دغدغه‌ی الهیاتی (فرد الهیاتی) متفاوت است؛ متکلم خود را در افق اندیشه‌ای تعریف کرده است، حال آنکه الهیاتی خود را در افق دانشی قرار داده است.

اگر تفاوت بین مفادهای معرفتی و گفتمانی که هر دو در افق ارائه باورها و عقاید اسلامی قرار دارند روشن نباشد، نمی‌توان تفاوت بین کلام انقلابی و الهیات کاربردی را به درستی متوجه شد.

مفاد معرفتی دغدغه‌اش صرف حقیقت است، اینکه متن واقعیت چیست ولو فقط دغدغه‌ی شخص من باشد و به درد هیچ شخص دیگری نخورد، یا ولو اینکه فقط شخص من بفهمم و هیچ شخص دیگری امکانات فهمش را الان نداشته باشد، افق دانشی در این افق قرار دارد. دانشمند دنبال کشف و فهم متن واقعیت است، و تلاش می‌کند با همه ابزارها و امکانات فهم حرفه‌‌ای که دارد ته قصه را در بیاورد.

اما مفاد گفتمانی دغدغه‌ی دیگری است، در اینجا دنبال این هستیم که طعام معرفتی این فرد یا جامعه‌ای که مخاطب من هست الان چیست. اگر بخواهیم به این فرد یا جامعه مورد نظر یک ارتقای معرفتی بدهم، الان باید روی چه باورهایی تأکید کنم، بعد از مشخص شدن این، حالا نوبت به این می‌رسد که این باورها را در چه سطحی باید به او بدهم. این افق یک افق اندیشمندانه است، شما به عنوان متکلم موظف هستی که اندیشه دینی همراه مردم که هویت او را تشکیل داده است و طعام او برای زیست انقلابی او را فراهم آورده است را پشتیبانی کنی.

با این توضیح باید گفت که تفاوت اصلی و جدی کلام انقلابی و الهیات کاربردی در این است که الهیات کاربردی در افق دانشی بسته شده و دغدغه‌اش امتداد بنیان‌های فکر اسلامی به عرصه‌های کاربردی و عینی است؛ اما کلام انقلابی اساساً در افق اندیشه‌ای بسته است و دغدغه‌اش تأمین اندیشه همراه و طعام معرفتی پشتیبانی کننده از زندگی انقلابی است.

[1] https://andishekalami.ir/2815/

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_315

رابطه الهیات کاربردی با کلام

ما سه شاخه برای علوم حوزوی در نظر می‌گیریم؛ فقه، اخلاق و معارف. و هر کدام از این موارد را در دولایه بنیادین و کاربردی بررسی می‌کنیم.

در تعریف معارف کاربردی گفته شد که همان تطبیق دادن مباحث بنیادین معارف است بر وضعیت امروز. الهیات کاربردی یعنی امروزی کردن الهیات و مباحث بنیادین آن. و البته مدنظر داریم که در مقام معارف یا الهیات کاربردی به توصیه کشیده نمی‌شویم.

یک سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که اگر ما به همین معارف کاربردی که در واقع امروزی کردن معارف است، رصد جامعه را هم اضافه کنیم و این کاربردی کردن را با توجه به نیاز جامعه انجام دهیم، چه تفاوتی دارد با کلام؟ اگر قرار است در کلام پخت و پز‌های اندیشه‌ای داشته باشیم برای حیات جامعه، در الهیات کاربردی هم ما معارف بنیادین را پخت و پز می‌کنیم برای کاربرد در حیات و زیست جامعه، حال اگر مسئله جنس دانشی بودن خروجی الهیات کاربردی است، آیا نمی‌توان خروجی الهیات کاربردی را از جنس اندیشه پخت و پز کرد و همچنین این پخت و پز را براساس نیاز و رصد ذهن جامعه انجام داد. اگر بتوان با الهیات در لایه کاربردی بتوان مسئله خلا اندیشه‌ای در حیات جامعه را حل کرد، چه نیازی است که چیز جدیدی تعریف کنیم؟

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
ممنون بابت این که به تقسیم بندی دانشهای حوزوی توجه کرده اید و توجه داده اید!

الهیات : بنیادین / کاربردی
اخلاق : بنیادین / کاربردی
فقه : بنیادین / کاربردی

البته در آینده خواهیم گفت که یک لایۀ «تولیدی یا توسعه ای» نیز می توان به دو لایۀ بنیادین و کاربردی اضافه کرد :

◌ الهیات : بنیادین / کاربردی / تولیدی
◌ اخلاق : بنیادین / کاربردی / تولیدی
◌ فقه : بنیادین / کاربردی / تولیدی

ب.
سؤالی پرسیده شده است :
“اگر ما به همین معارف کاربردی که در واقع امروزی کردن معارف است، رصد جامعه را هم اضافه کنیم و این کاربردی کردن را با توجه به نیاز جامعه انجام دهیم، چه تفاوتی دارد با کلام؟”

در پاسخ به دغدغه ای شبیه به این در یادداشت برادر رضانسب عرض شد که «کلام» که عهده دار تشکیل هویّت و شخصیت معرفتی مؤمنین است این کار را با تعریف «خطوط بنیادین اندیشۀ اسلامی» شروع می کند.
تفاوت در این است که چه الهیات، چه اخلاق، چه فقه در چهرۀ علمی خود دغدغۀ زندگی را دارد و اگر منطبق بر نیاز امروز نباشد پذیرفته نیست. دانشها نرم افزار زندگی را ارائه می کنند.
کاری که باید کرد تفکیک این ساحت است از ساحت «اندیشۀ دینی» فرد.
درک عمیق و دقیق همین نکته است که مسیر سودمندتری را برای ما خواهد گشود.