نوشته‌ها

با چه عینکی حوادث را می نگریم؟

تحلیل گر مدعی است که وقایع را آنگونه که هستند، می نگرد و براساس یافته ها و مشاهدات خود، ارتباط بین حوادث مختلف را یافته و بیان می کند.
اما سؤال اساسی این است که چه میزان پیش فرض های ذهنی تحلیل گر بر نوع تحلیل او از اتفاقات پیرامونش مؤثر است؟
به نظر می رسد اینکه ما از حوادث مختلف چه برداشتی داشته باشیم، به شدت بستگی به پایگاه فکری ما و پیش فرض های ذهنی ما دارد.
مثلا وقتی یک نفر در جمع با ما شوخی می کند، اگر آن لحظه محبت و صمیمیت زیاد نسبت به آن شخص در دل داشته باشیم، از آن شوخی برداشت مثبت می کنیم. اما اگر نگاه منفی نسبت به آن شخص داشته باشیم، این شوخی او را به عنوان تسویه حساب شخصی برداشت کرده و از شوخی او ناراحت می شویم.
این موضوع همچنین قابل تطبیق بر تحلیل های جامعه شناسان و آینده پژوهان و … از اتفاقاتی که در جامعه رخ می دهد نیز، می باشد.
کسی که معتقد است جمهوری اسلامی رو به سقوط است و در شرف شکست، همه اتفاقات جامعه را، اماره و نشانه ای بر شکست و سقوط حکومت می بیند. حتی بزرگترین حمایت ها از نظام را هم، به گونه ای می نگرد و تحلیل می کند، که هیچ دلالتی بر حمایت از نظام نداشته باشد.
مثلا معتقد است اعتراضات (اغتشاشات) پس از فوت مهسا امینی، کاملا مردمی، فراگیر و برخاسته از اعتراضات توده مردم است. اما وقتی می خواهد همه گیری سرود سلام فرمانده و استقبال بی نظیر از آن را تحلیل کند، آن را حرکتی حکومتی، حداقلی و ناشی از احساس خطر قشری از مردم می داند.
همچنین، راهپیمایی عظیم و میلیونی اربعین، راهپیایی های 22 بهمن و روز قدس و … را؛
لذا، اهمیت دارد که با چه عینکی حوادث را می نگریم. کسی که در اتمسفر علوم انسانی غرب رشد کرده، وقتی به جمهوری اسلامی می نگرد، مثل کسی است که عینک دودی به چشم زده؛ او همیشه پیرامون خود را سیاه و تاریک می بیند. تحلیل های چنین شخصی اصلا قابل اتکا نیست، هرچند سعی کند آزاداندیشانه به وقابع بنگرد.
البته آزاداندیشی حقیقی آن است که سعی کنیم با او همراه شویم و حقایقی که لابلای حرف های می شود برداشت کرد را، بفهمیم؛ گرچه خودش آن را اراده نکرده باشد.

جبهه انقلاب به تبیین نیاز دارد!

در سفر تبلیغی اخیری که به اصفهان داشتم، مسأله ای که به شدت نمایان بود، انفعال شدید نیروهای انقلابی و روشن نبودن اذهان انقلابیون، نسبت به اتفاقات اخیر بود.
اکثر دانشجویان و طلاب انقلابی تحلیل جامع و صحیحی درمورد اتفاقات اخیر و اقداماتی که باید صورت بگیرد، ندارند و صرفا هرکدام بر اساس تک گزاره ها و اخباری که شنیده اند، درمورد شرایط فعلی قضاوت می کنند. (مردم عادی و افرادی که جزو جبهه انقلاب محسوب نمی شوند، که دیگر جای خود!!)
ترس شدیدی که بر اذهان انقلابیون و مذهبی ها مستولی شده، مسأله دردناک دیگری است. اتفاقاتی که می شنوند، فقط کتک خوردن طلبه و زنان چادری، کشته شدن بسیجی و نیروهای انتظامی و امثال این اخبار است و هرلحظه ترس از بدتر شدن اوضاع و ناامن تر شدن شهرها دارند.
آنچه بنده در این دو روز مشاهده کردم، واقعا بغرنج بود. فضای غبارآلود فعلی که ناشی از عدم درک صحیح صحنه و نداشتن تحلیل استراتژیک است، مانع از این می شود که نیروهای انقلابی بتوانند کنش گری داشته باشند. لذا، کاملا منفعل و ترسان فقط شاکی بودند، که چرا این اغتشاشگران را، جمع می کنند و تا کی می خواهند با اینها مماشات کنند و … .
نزدیک دو ماه از آغاز این فتنه می گذرد و ما هنوز نتوانسته ایم در راستای تبیین شرایط فعلی گام خوبی برداریم! شوکه شدن در اوایل زمان وقوع هر اتفاقی طبیعیست و طبیعتا زمانی طول می کشد، تا بتوانیم از صحنه درک صحیح و جامعی داشته باشیم و بتوانیم وظیفه خود و میزان توانایی خود در کنشگری را مشخص کنیم. اما آیا از الآن شرایط بهتر می شود؟ آیا در این مدت توانسته ایم عملیات هایی برای رفع این فتنه طراحی کنیم، یا فقط به تماشا و افسوس خوردن مشغول بوده ایم؟
واقعا با این همه کم کاری و تساهل، چه نتیجه ای را انتظار می کشیم؟