نوشته‌ها

فقط حرف می زنیم

حضرت آقا وقتی درمورد انقلاب اسلامی صحبت می کنند، مقطع 15 خرداد 1342 را، یک نقطه عطف برای حرکت انقلاب می دانند و معتقدند 15 خرداد باعث شد انقلاب وارد مرحله و مقطع جدیدی شود.
ایشان می فرمایند تا پیش از آن کشتار عظیم و بی سابقه، انقلاب در یک ناپختگی و خامی شدیدی به سر می برد؛ ولی رقم خوردن این اتفاقات باعث شد برخی که ترسو بودند، کنار کشیده و کسانی که خیلی سهل اندیشانه درمورد اعتراضات و انقلاب فکر می کردند، به فکر فرو روند و تصمیم گیران انقلاب به این نتیجه رسیدند، که باید کار فکری بلندمدتی را، آغاز کنند.
اما سوال اصلی بنده در این یادداشت این است که هرکدام از ما طلاب و روحانیون برای تحقق تزها و ایده هایی که مد نظر داریم، چقدر استقامت داریم؟ چقدر پای هزینه های آن می ایستیم؟
اگر انقلاب به پیروزی رسید، بخاطر آن بود که جمعی پای کار آن آمدند و در راه تحقق انقلاب، حتی از کشته شدن هم، باکی نداشتند! اگر پس از کشتار سال 42 همانگونه که تصمیم گیران رژیم فکر می کردند، نیروهای انقلابی صحنه را خالی می کردند، هیچوقت انقلاب به پیروزی نمی رسید!
امروز ما اگر راهی را به عنوان راه اصلاح وضعیت فرهنگی کشور معتقدیم، باید مصرانه پای اجرای آن بایستیم! برای تحقق آن تلاش کنیم! شب و روز نشناسسیم! هزینه کنیم و …
آنوقت است، که مثل رزمندگان دفاع مقدس به درگاه خدا تضرع می کنیم و از خدا برای بهتر خدمت کردن توفیق می خواهیم! چون مسأله داریم! چون درد داریم! چون رنج می کشیم …
تا وقتی اینقدر راحت طلبانه از اصلاح و پیشرفت حرف می زنیم، فقط حرف می زنیم …

هم هولیم، هم کُندیم!

وقتی مشکلات مختلف کشور را، در عرصه های متنوع بررسی می کنیم، معمولا به یک مشکل می رسیم؛ این مشکل، که هیچ چیز سر جای خودش نیست! افراد و گروه های مختلفی در کشور زحمت می کشند و تلاش می کنند مشکلات را حل کرده و وضعیت کشور را بهبود ببخشند. اما مشکل اصلی این است که هیچکس حد و حدود و وظایف و اختیارات خود را نمی شناسد!
کسانی که در میدان هستند و تحت فشارهای متعدد اجرایی هستند، قطعا نمی توانند وقتی برای پرداختن به مباحث نظری بگذارند. تا اینجا مشکلی نیست؛ مشکل اینجاست که این اضطراب فضای اجرایی را، به بدنه اندیشه ورز نیز، منتقل می کنند و اجازه نمی دهند نظریه عمیقی که مدت زمان زیادی باید روی آن کار شود، ارائه شود.
البته از آن طرف هم که نگاه کنیم، آسیب عکس وجود دارد. کسانی که در مباحث نظری غور می کنند، توجهی به این ندارند، که الان یک کشور منتظر ارائه نظریه است! حتی چه بسا نظریات خود را در آسمان ها ارائه می کنند، حال آنکه طرح برای اجرای روی زمین نیاز است!
اما راه حل این مشکل چیست؟
اینکه مسئولین اجرایی اهمیت و جایگاه نظریه پردازان و اندیشه ورزان را، هرچقدر هم کار روی زمین مانده باشد و وقت نداشته باشند، بدانند؟
اینکه نخبگان از اقتضائات فضای اجرایی کشور و جزئیات واقعی اداره کشور مطلع شوند و به میدان نزدیک شوند؟
یا … ؟؟ !