چرا کلام؟
آیا کلام انقلابی را -با تعریف دقیقش- به عنوان ایده اصلاحی پذیرفته ایم؟
وقتی سخن از ایده اصلاحی باشد، سوالات متعددی به ذهن می رسد:
- این تشخیص از کجا آمده است؟
- ابعاد این انتخاب چیست؟
- چه آثار و نتایجی دارد؟
- ایده های بدیل و جایگزین چیست؟
پذیرش کلام انقلابی به عنوان یک ایده اصلاحی، بسیار تامل برانگیز است. اولین سوال این است که «چرا کلام؟!»
آیا واقعا مزیت نسبی حوزه های علمیه شیعی کلام است؟ دانش های دیگر اقتدار بیشتری ندارند؟ مثلا چرا ایده اصلاحی امتداد حکمت نباشد؟ یا چرا از احیای حکمت علمی به عنوان یک نسخه بهره نبریم؟ یا چرا از اخلاق توقع اصلاح جامعه را نداشته باشیم؟
شاید پاسخ به این سوالات قدری راحت باشد، اما وقتی پای فقه به عنوان قله دانش های حوزوی به میان بیاید، بحث سخت تر می شود.
اقتداراتی که فقه اسلامی در طول تاریخ کسب کرده، بسیار بیشتر از دانشی مانند کلام است. از پیچیدگی ها و ظرافت های حرفه ای فقه، می توان استفاده کرد. و به عنوان یک ایده اصلاحی از دانش فقه بهره برد. حتی برای تعمیم مسائل فقه، می توان از اصطلاحات مشهوری مانند فقه اکبر و یا اصطلاحات جدیدی مانند فقه انقلابی، فقه پویا، فقه ناب و… کمک گرفت و روش و رویکرد فقهی مصطلح را در سایر ابواب نیز وارد کرد.
با این حساب، آیا نباید ایده اصلاحی ای که می خواهد به کمک جامعه امروز بیاید، ایده ای بر اساس دانش فقه باشد؟
به طور کلی دانش های حوزوی را به سه دانش عقاید، اخلاق و فقه تقسیم می کنند. عقاید به باورها و اعتقادات، اخلاق به ملکات و خصلت های درونی و فقه به رفتار و افعال بیرونی می پردازد. هر کدام از این دانش ها را می توان عام تر تعریف کرد، به گونه ای که تا حد خوبی سایر دانش ها را نیز پوشش دهد. و حتی شاید بتوان با تعاریفی عام از هر سه دانش، حوزه آن ها را منطبق بر هم کرد. البته با رویکردهایی متفاوت. رویکرد کلام، اندیشه ای و ذهنی است. رویکرد اخلاق، بیشتر ناظر به ملکات درونی و ارزش ها است و رویکرد فقه به رفتارها و اعمال خارجی.
اما چرا کلام؟
وقتی کلام را به عنوان ایده اصلاحی بر می گزینیم، یعنی انتخاب کرده ایم که ایده اصلاحی ما ناظر به اندیشه، باور و اعتقادات است. حتی اگر گاهی وارد حوزه مسائل اخلاق و فقه شویم.
این انتخاب، گزارش از یک قضاوت درباره انسان می دهد. قضاوت ما درباره منزلت و جایگاه اندیشه در شخصیت انسان. وقتی برای اصلاح، کارهای اعتقادی و اندیشه ای برگزیده می شود، یعنی در تاثیر و تاثر بین رفتار و اخلاق و اندیشه، ما سهم اندیشه را پررنگ تر و قوی تر می دانیم. و اگر به سراغ فقه به عنوان یک ایده اصلاحی برویم، یعنی تاثیر رفتار بر عقیده را پررنگ می کنیم.
البته که همه این ساحت ها بر هم موثر هستند و نفس انسان دارای همه این حوزه ها به صورت یک جا است، اما این انتخاب نشان می دهد که در اندیشه مصلحان اجتماعی، کدام ساحت مقدم است.