نوشته‌ها

فرهنگ و جایگاه آن

فرهنگ با دیگر عرصه ها می تواند نسبت های مختلفی بگیرد مثلا فرهنگ می تواند حامل برخی اهداف در عرصه ها دیگر باشد.برخی اوقات می تواند خیزشگاه اهداف عرصه های دیگر باشد.ولی مذاق فرهنگ به نظر می رسد با دیگر عرصه ها یک حالت پایه ای دارد.یعنی می تواند چرخه فرهنگ بدون اقتصاد بچرخد البته به سازه ی فرهنگ آسیب هایی وارد خواهد شد ولی اقتصاد بدون فرهنگ یعنی فقر یعنی فلاکت و همین طور در فضاهای دیگر.اگر بخواهیم درست فرهنگ را تقریر کنیم می توانیم بگوییم فرهنگ درست سیاست و اقتصاد و غیره را به همراه خود می آورد ولی عرصه اقتصاد توان ایجاد عرصه های دیگر را ندارد.به نظر می رسد فرهنگ مفهومی عام تر از دیگر عرصه ها است لذا نباید اینگونه تقریر شود که فرهنگ یک زاویه نگاه به جامعه است و سیاست هم یک زاویه نگاه دیگر به جامعه است و این دو در عرض یکدیگر هستند.زاویه نگاه فرهنگ هم عام تر به نظر می رسد و هم یک زاویه نگاه اساسی و بنیادی است.اساس بودن فرهنگ مقوله خاصی از این عرصه و زاویه نگاه ساخته است.