نوشته‌ها

ضرورت پاسخ به نسبت علم و دین

تشبیه جالبی داشتند جناب آقای دکتر دنیوی برای ضرورت بحث از علم دینی. از طب و فضای مجازی و سبک زندگی و نظریه های پیشرفت و فست فود و نهاد خانواده و جمعیت و تجربه زیست در کشورهای دیگر هم برایش شاهد آوردند.

اصل مطلب این بود که اگر بخواهی مسائل را ریشه ای حل کنی، گریزی نداری تا تکلیف ریشه ای ترین مطلب یعنی نسبت علم و دین را حل کنی. تعیین نسبت علم با دین، یک کلان نظریه می سازد که بر اساس آن کلان نظریه است که بقیه نظریه ها و گزاره ها جهت می گیرند.

و در غیر این صورت پرداختن به تک گزاره ها و درگیر شدن با آنها، چیزی جز درگیر شدن با شاخه ها یا سرشاخه ها نیست. مسئله از جای دیگری آب می خورد و ریشه چیز دیگری است.

تشبیه شان هم نحوه مواجهه های مختلف با بیماری هایی نظیر سرطان یا گرفتگی قلب بود. در گرفتگی قلب می توان به سراغ خود رگ ها رفت، آنژیو کرد، آنژیو گرافی کرد، عمل جراحی کرد و می توان به سراغ علت گرفتگی عروق رفت. این که اساسا چرا رگ ها گرفته اند و آیا می توان از این طریق بیماری را درمان کرد؟

یعنی یک وقت سراغ معلول ها می رویم و برای پس از بیماری فکر می کنیم. یک وقت به سراغ علت ها می رویم و می خواهیم ریشه بیماری را بخشکانیم.

در نسبت گیری با مسائل و مشکلات نیز این چنین است یک وقت سراغ تک گزاره ها می رویم. مثلا می گوییم چرا وضعیت جمعیت به این صورت افتاده است، برایش درمان کنیم. مثلا سیاست های تشویقی در پیش بگیریم و حمایت کنیم از فرزنداوری و تبلیغات و…

یک وقت به سراغ ریشه مسائل می رویم.

ادعا این است که ریشه ای ترین مسئله، یا یکی از ریشه ای ترین مسئله ها که کلان نظریه پدید می آورد، تعیین تکلیف نسبت علم با دین است.

حالا این که از چه منظری به بررسی این نسبت می پردازیم، بحث دیگری است.

هم علم، از موضوعات کلیدی و بسیار کلان زندگی بشر بوده و هست. و هم دین.

هر چه این دو در عینیت یک زمان-مکان قوی تر بوده باشند، گسترده تاثیرگذاری شان وسیع تر است.

امروز یکی از نقاط بسیار پررنگ کارکرد علم در جهان است. البته دین چنین جایگاهی ندارد.

اما در ایران امروز، دین رونق بسیار زیادی دارد و دامنه کارکردی اش و سطح توقع از آن دائما بالاتر می رود. خاصه پس از انقلاب اسلامی، که ابعاد و زوایای مختلفی از اسلام، مورد توجه قرار گرفت.

تعیین تکلیف بین نسبت این دو در ایران امروز، بر همه بشر امروز و فردا موثر خواهد بود.

معتقدیم که خواه ناخواه همه مردم جهان دوباره به دین باز می گردند. کما این که امروزه تا حدودی چنین اتفاقاتی در گوشه و کنار جهان مشهود است.

هر چه این سوال در قم عمیق تر و ذوابعادتر پاسخ گفته شود، کمک بهتری به کل بشریت شده است.

به نظر از کنار این سوال نباید ساده گذشت. تجربه زیسته همه بزرگان شیعه و غیر شیعه باید مورد مداقه جدی قرار گیرد. نصوص و تراث باید بارها و بارها مورد بازبینی قرار گیرد. به ویژه فهم ها و درک های ی امام خمینی، از دین و علوم مختلف دینی و هم چنین جامعه سازی و نسبت جامعه با علوم جدید، باید شناخته شود. و پاسخ های عمیق و چند لایه ای برای این مسئله ارائه شود.

پاسخ های تک خطی دین حداکثری یا دین حداقلی، قطعا نمی تواند جواب چنین مسئله مهم و پر از انتظاری باشد که ظلم های دو طرفه را موجب می شود. یعنی هم حق دین آن طور که باید ادا نمی شود و هم حق علم. مگر این که پیچیدگی های مسئله با انحای مختلف آن دیده شود.

قلمرو تجربه در معرفت دینی

اگر قرار است نظام اندیشه و مکتب فکری در لایه علوم انسانی آمیخته‌ی با تجربه بشود و انضمام به عینیت بشود، لازم است مقوله تجربه و معرفت تجربی به خوبی کنکاش شود و مرز و محدودیت‌های قلمرو آن مشخص شود. در این یادداشت تلاش شده است روی تجربه و معرفت تجربی تاملی شود.

نخستین مسئله و سوالی که در بحث تجربه باید به آن پرداخت، حجیت تجربه است. آیا تجربه متکی بر حس هنگامی به اطمینان عقلایی برسد حجت شرعی است؟ و آیا می‌تواند در معارضه با ادله نقلی برآید و ادله نقلی را تخصیص و یا تقیید بزند؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا تجربه در قلمرو معارف دینی آزادی مطلق دارد و یا اینکه اجازه‌ی ورود به همه‌ی اقسام معارف دینی را ندارد؟

برخی امور هستند که در معارف دینی بر تاثیر آن‌ها تصریح شده است؛ مانند صدقه، صله‌ی رحم و یا دعا که تاثیر این امور به صورت معمول و غالب خارج از محدوده‌ی حس و تجربه مادی است، در این گونه موارد تکلیف تجربه چیست؟ آیا در این گونه موارد تجربه حق ورود ندارد؟ و یا اینکه در حد تردید‌های سائلانه و یا به عنوان یک سنجه برای برداشت‌های دینی می‌تواند دخل و تصرف داشته باشد؟ مثلا به عنوان یک پژوهشگر جایی را که به تجربه دیده است صدقه دفع بلا نکرده است و یا مثلا دعا برآورده نشده است، این تجربه‌ها می‌تواند نشانه‌ای برای اشتباه یا ناقص فهمیدن صدقه و دعا باشد؟ مثلا دعا برای استجابت و یا صدقه برای دفع بلا، شرایطی نیاز دارد و به تجربه فهمیدیم که متوجه این شرایط در متن دینی نبوده ایم و یا حتی این شرایط در متن دینی به ما نرسیده است و ما خود به تجربه این را کشف کردیم؟

آیا ما به تجربه در این حد از کشف دین اجازه ورود می‌دهیم؟